
تو ساعتی ، تو چراغی
تو بستری ، تو سکوتی
چگونه می توانم که غایبت
بدانم
مگر آنکه خفته باشی
در اندوه هایت ...
((محمد علی سپانلو))
برچسب ها: محمد علی سپانلو , اشعار محمد علی سپانلو , شعر سکوت , شعر گرافی

من در نفس تو رمزها یافته ام
من با نفس تو زندگی ساخته ام
من در نفس تو یافتم میکده ای
با خون ترانه ی تو در رگ هایم...
((محمد علی سپانلو))
برچسب ها: محمد علی سپانلو , اشعار محمد علی سپانلو , شعر نفس , شعر خون

تو یادگاری
تو وسوسهای
تو گفتوگوی درونی
چگونه میتوانی که غایبم بدانی
مگر که مُرده باشم من
در حافظهات...
((محمد علی سپانلو))
👇👇👇
برچسب ها: محمد علی سپانلو , اشعار محمد علی سپانلو , شعر مرده , شعر آرام

سنگِ كهكشان منم
گردنِ بلند آبشار تويی
چتر كهنه پدربزرگ منم
برف خوشنمای نقره بار تويی
واگن سياه مانده از نبرد منم
ايستگاه اول بهار تويی...
((محمد علی سپانلو))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: محمد علی سپانلو , اشعار محمد علی سپانلو , شعر بهار , شعر آرام

مگر ندانستی
آنچه رابطه را گره کور می زند
نه طول فاصله
کمبود حوصله خواهد بود
((محمد علی سپانلو))
برچسب ها: محمد علی سپانلو , اشعار محمد علی سپانلو , شعر کوتاه , شعر ناب

تهران شکوفه باران است
ای مهربان که ساکن در غربتی
آن گل که در دلت به امانت ماند
وقت است بشکفد
پیغام ارتباط میان دو شهر
پیغام شادباش تو با عشق دوردست
((محمد علی سپانلو))
برچسب ها: محمد علی سپانلو , اشعار محمد علی سپانلو , شعر کوتاه , شعر ناب

در راسته ی عطر فروشان،
امشب در بین هزار شیشه ی مشک و گلاب
می پرسم
دستمال عطر آگینی از نفس او چند؟
((محمد علی سپانلو))
برچسب ها: محمد علی سپانلو , اشعار محمد علی سپانلو , شعر کوتاه , شعر ناب

نمی بینمت در آیینه ی روان گردانم
هنوز کنار دستم هستی
می دانم
به گوشه ی چشمم تویی
هر چه سر می گردانم
روی شقیقه ی سمت راست
شکل موی ابرویی که بلند شده باشد
نه خاطره . نه خطر
نه یادداشت ، نه تصویر
چقدر همرنگ اند
ابروی بلند من
گیسوی کوتاه تو
اگر نگاهت را بدزدم
سرخ می شود گونه ات از شرم دیگری
از راه دور می بویمت
عطر کبود گل عنبری
((محمد علی سپانلو))
برچسب ها: محمد علی سپانلو , اشعار محمد علی سپانلو , شعر ناب , شعر کوتاه

این عینک سیاهت را بردار دلبرم
این جا کسی تو را نمی شناسد
هر شب شب تولد توست
و چشم روشنی هیجان است
در چشم های ما
از ژرفنای آینه ی
روبه رو
خورشید کوچکی را انتخاب کن
و حلقه کن به انگشتت
یا نیمتاج روی موی سیاهت
فرقی نمی کند ، در هر حال
این جا تو را با نام مستعار شناسایی کردند
نامی شبیه معشوق
لطفا
آهوی خسته را که به این کافه سرکشید
و پوزه روی ساق تو می ساید
با
پنجه ی لطیف نوازش کن
((محمد علی سپانلو))
برچسب ها: اشعار محمد علی سپانلو , شاعرانه ها , عکس پروانه های زیبا , شعر ناب
.: Weblog Themes By Pichak :.


























