
مژهای سمج
زیر چشمانت افتاده
ابر صدایت در آسمان اتاق ریشه دوانده
و نگاهت
در مویرگهای شب جاری شده
حالا
چشمانت را ببند و بگو
نامه میخواهی یا مسافر؟
((روجا چمنکار))
👇👇👇
برچسب ها: روجا چمنکار , اشعار روجا چمنکار , شعر نامه , شعر مسافر

نور!
رفت!
صدا!
رفت!
رفتی
ترس رفتنت رفت
نشست روی عصبهای شب
زد به گلو کمرش را شکست
کجا
دیگر کی
کنار توبنشینم
نور برود
صدا برود
برویم
به عصبهای شب بزنیم.
((روجا چمنکار))
👇👇👇
برچسب ها: روجا چمنکار , اشعار روجا چمنکار , شاعرانه روجا چمنکار , دلنوشته عاشقانه

تا انتها
ترافیک سنگین
بوق ها حباب می شدند و می ترکیدند
گوش چسباندم به لبخند نیم سوزت
و کلاف بغض
کف ماشین افتاد
در تمام طول بزرگراه رسالت
صدای ضربان های نامنظم را
از پشت لباس توری ام شنیده بودی
در تمام طول بزرگراه رسالت
وقتی به انگشتان درختی ام
پارچه های رنگی می بستی
و می دانستی
هیچ عشق آبی آسمانی
به پایش نمی رسد
گواهی بده رنگِ تمام روزهای ما
شب بود
شب رنگ های زننده
از نهنگ ها سبقت گرفته بودند
دریا شلوغ شده بود و دود
از میان خطوط ترافیک نگاهمان می کرد
کلاف بغض
کف ماشین افتاد
و تو
روی پارچه های رنگی وِرد می خواندی
به اسم ماهی ها که می رسیدی
صدایت به لباس توری ام گیر می کرد
در تمام طول بزرگراه
راننده به نجات حریق
و من به دریایی فکر می کردم
که غرق مان نخواهد نکرد
گواهی بده پهلو گرفتم
به انگشتان درختی خودم
و کلاف بغض کف ماشین افتاد
چراغ قرمزی دور دهان ماهی چرخید
لبخند نیم سوزت را گشتند
ضربان های نامنظم را گشتند
صندوق عقب را گشتند
کف ماشین را ...
پُر بود از کلاف
گواهی بده
صدای ضبط قُراضه
آن قدر بلند بود
که صدای برخوردِ خودمان
با خودمان را نشنیدیم
در تمام طول بزرگراه
سَکوهای نفتی
تنها عامل تصادفات بودند
و تو
از آن شب به بعد
از آن روز به بعد
ازآن بزرگراه به بعد
آن قدر نبودی
که حالا
بودنت
در قاب روبرو
آزارم می دهد
تا انتها
((روجا چمنکار))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: روجا چمنکار , اشعار روجا چمنکار , شاعرانه روجا چمنکار , دلنوشته عاشقانه

قبل از خواب
تمام چراغ های کم مصرف را
بی مصرف را
پر مصرف را
روشن کن
من از صدای آژیر
و از کلمات تلمبار شده
در گلوی تاریک شب می لرزم
و مدام به این فکر می کنم
که "جنگ"
سه حرف دارد و
دو نقطه و
یک کابوس
بوس
شب به خیر
((روجا چمنکار))
برچسب ها: روجا چمنکار , اشعار روجا چمنکار , شاعرانه روجا چمنکار , دلنوشته عاشقانه

نازنینم!
با مسافری که میآید
سرزمین بیطرفی برایم بفرست
پرچمی سفید
و پیراهن نازک گُلداری
با بوی خلیج ناآرام فارس
برای اقیانوس آرامی
که مثل چشمهای تو تنهاست .
((روجا چمنکار))
برچسب ها: روجا چمنکار , اشعار روجا چمنکار , عکس روجا چمنکار , شعر عاشقانه

من با لب هایم به تو خیره می شوم
تو با چشم هایت بخند
دوستم بدار
زیرِ اَبروهای این جهانِ اخمو...
((روجا چمنکار))
برچسب ها: روجا چمنکار , شعر کوتاه , عکس عاشقانه , اشعار روجا چمنکار

در دستانم
خطی نیست
نه خطی که طول عمرم را نشان دهد
نه خطی که آینده ام را بگوید
و نه خطی که مرا به کسی برساند
من
تمام خطوط دنیا را
در چشمانم پنهان کرده ام
تا از نگاه متعجب کف بین ها
دلم خنک شود
((روجا چمن کار))
برچسب ها: روجا چمنکار , اشعار روجا چمنکار , عکس روجا چمنکار , شعر عاشقانه

من
آرشه ی ویولن را بر نگاهت می کِشَم
تاریخِ موسیقی
آغاز می شود.
((روجا چمنکار))
برچسب ها: روجا چمنکار , اشعار روجا چمنکار , عکس روجا چمنکار , شعر عاشقانه
پیدایم کن از اثر انگشت روی فنجان ها
توی کافه ها
از ایستادن پشت ویترین ها
چسبیدن به عروسک ها
به درخت گیلاسی که به نامم بود
نیمکتی زرد، رُزی سفید، روزی برفی
پیدایم کن از لرزیدن زیر ترس، توی گریه
وسط رقصی بندری، استکانی کمر باریک، شبی تاریک
حافظه ام کجاست؟
خانه ام کجاست؟
خنده ام کجاست؟
پیدایم کن از پاورچین زیر پنجره
پنج شنبه، مترو، ایستگاه آخر
آخر اسمم چه بود؟
اسمم چه بود؟
پوستم چه رنگی بود؟
پیدایم کن از رد پای کلمات
جلوی سینما، توی پاک، انتهای خیابانی دراز
خیابانی دراز
دیروزی دراز
روزی دراز
رازم چه بود؟
سایه ام کجاست؟
تهران، میدان ولی عصر، جنب بانک ملی ایران
قسمت اشیاء گمشده
پیدایم کن
از میان سایه های بی نشان اشیاء گمشده ...
((روجا چمنکار))
برچسب ها: روجا چمنکار , اشعار روجا چمنکار , شعر ناب , شاعرانه
اصلا به دیدنم نیا
دوستت دارم را توی گل های سرخ نگذار
برایم نیار
اصلا به من
به ویلای خنده داری در جنوب
فکر نکن
سردرد نگیر
عصبی نشو
اصلا زنگ در، تلفن، خواب ، خیال ، خلوت مرا نزن
اینقدر نمک روی زخم من نپاش
اصلا نباش!
با این همه
روزی اگر کنار بیراهه ای عجیب حتی
پیدایم کردی
چیزی نگو
تعجب نکن
حتما به دنبال تو آمده بودم
((روجا چمنکار))
برچسب ها: روجا چمنکار , اشعار روجا چمنکار , شاعرانه روجا چمنکار , دلنوشته عاشقانه
در دستانم
خطی نیست
نه خطی که طول عمرم را نشان دهد
نه خطی که آیندهام را بگوید
و نه خطی که مرا به کسی برساند
من
تمام خطوط دنیا را
در چشمانم پنهان کردهام
تا از نگاه متعجب کفبینها
دلم خنک شود
((روجا چمنکار))
برچسب ها: روجا چمنکار , اشعار روجا چمنکار , شاعرانه روجا چمنکار , دلنوشته عاشقانه
از تهران که میگویم به دریا میرسم
از خودم از تو
از آسمان که میگویم به دریا میرسم
از دریا که فاصله میگیرم
که فراموش میکنم
که دوباره شروع میکنم
به دریا میرسم
کجای دریا نشتی دارد
که تمام رابطههای من عاشقانه میشوند
خیس میشوند و به دریا میرسند.
((روجا چمنکار))
برچسب ها: روجا چمنکار , اشعار روجا چمنکار , شعر ناب , شاعرانه
به گردنبندی که توی گردنم انداخته اند
دیگر آویزان نشو
پنجره ها را گِل بگیر
مبادا دوباره عاشقم کنند
صدایم را گِل بگیر
چشم هایم را بگذار همیشه باز بمانند و سیاه
لباس مخصوصم را به تن کنم
این جنگ ، آخرین تلاش من برای زنده ماندن خواهد بود
می خواستم بروم
از تو
از این خانه
نمی خواستم برای عروسک هایم پدری کنی
مادر !
وسواس عجیبی گرفته ام
در شانه کردن موهام
فر شده اند و خاکستری
متوقفم نکن
این جنگ ، آخرین تلاش من برای زنده ماندن خواهد بود
لب هایم را از پشت بام فراری بده
لرزش صدایم را از پشت بام فراری بده
قلبم را از پشت بام فراری بده
چشم هایم را
بگذار همیشه باز بمانند و سیاه
به گردنبندی که توی گردنم انداخته اند
دوباره آویزان می شوی
دوباره
آبشارهای مخفی به چشم هایت می آیند
صخره های وحشی به اندامت
چیزی میان دست هایت و
لرزش صدایم
رد و بدل می شود
نه
متوقفم نکن
لباس مخصوصم را به تن کرده ام
همان که روی منجوق های براقش وقت صلح
فرمان شلیک می دادی
این جنگ
آخرین تلاش من
برای زنده ماندن
خواهد بود .
((روجا چمنکار))
برچسب ها: روجا چمنکار , اشعار روجا چمنکار , شاعرانه روجا چمنکار , دلنوشته عاشقانه
همیشه دری باز به در به دری بودم
رفتن را بیشتر از آمدن دوست داشتم
صدای تو تنها سرزمین واقعی ام بود
کلمات را در آغوشت پنهان می کنم
از این به بعد
همه می توانند شعر هایی از مرا
در تو بخوانند
((روجا چمنکار))
برچسب ها: روجا چمنکار , اشعار روجا چمنکار , شعر ناب , شاعرانه
تمام راهها را به رویم بستهاند
از مژههایت بالا آمدهام
چشمهایت را نبند .
((روجا چمنکار))
برچسب ها: روجا چمنکار , شعر کوتاه , جملات کوتاه عاشقانه , اشعار روجا چمنکار
هر صبح
از خواب می پرم
عجله می کنم
دلفین های آبی را بـه موهایم می زنـم
جای ِ لب هایت را بـر لب هایم صـورتی می کنـم
مـیـز را می چینم
صدایـت می زنـم
بعـد بـه یـاد می آورم
از پـاییز بـه بعد
دیگر نبوده ای و من
هر صبح از خواب پریده ام
عجله کرده ام
دلفین هـای ِ آبی را بـه مـوهایم زده ام
جای ِ لب هایت را بـر لـب هایـم صورتی کـرده ام
میز را چیده ام و بعد
صدایت زده ام...
((روجا چمنکار))
برچسب ها: روجا چمنکار , اشعار روجا چمنکار , شاعرانه روجا چمنکار , دلنوشته عاشقانه
.: Weblog Themes By Pichak :.


























