ای نعل وارونه
ای رگ کشیده بر بغض
ای شادی سترون
ای سادگی گریزپا
که در خلسه رنج، ذبح میشوی
بازگرد به رانهای سفید سالخوردهام
به شانههای کهنه صبح
که از لای پلکهای سربیام
به دنبال خورشید است
بازگرد به شبهای سرگردان اتاق
به ستاره مغمومی که همراه تصویر تازه پیرهنم
در حوض میافتد
بازگرد به شیهه سرانگشتانم
به مادیانی که در شیب تنم میدود
خاموش نمیمانم
چون پرندهای که در تشنج پوست پستوها پرپر میزند
بسان بطالت ساعت کوکی همسایه
بر بستر استخوانی ارغوانها
که خون در پهلو میریزد
و آواز از کوچه به گوش نمیرسد
نامت را بر شکل آیینه مینویسم
بر فراغت حادثه
بر بدن خدایی که میمیرد
نامت را بر جام غضروفی مینویسم
بر تفنگ مردانی که شلیک نمیدانند
بر بالین چریک پیر جوانی
که بوی ابر میدهد
بوی اسب کهر
بوی حزن مرزها
نزدیکتر بیا
انقدر نزدیک که مادیانم
برهنه شود
گیسویم سیاه
بلند شود
بلندتر
از تهران تا گنجه
نزدیکتر بیا
انقدر نزدیک که تهران، بشود سنپترزبورگ
من بشوم معشوقه پوشکین
طویل
با تفسیری مقدس
کنار دوئل
با توری سیاه بر چشم
بسان بهمنی که از ریشه میگذرد
فواره شود دستان ماه
گلولهها برگردند به پوکهها
پیامبران به گردنآویزها
و تو گهواره شوی
برای خواباندن
سازها بر دیوارها
و هزار مادیان این کتیبه
در چشمانم
خواب شوند
((بیتا ملکوتی))
👇👇👇
برچسب ها: بیتا ملکوتی , اشعار بیتا ملکوتی , بیتا ملکوتی , اشعار بیتا ملکوتی
كلماتم همه ستارهاند
آن كلمهاى كه به سوى تو مىآيد
از همه مستتر
آنكه به زمين مىافتد
از همه دلتنگتر
آن كلمهاى كه از تو باز نمىگردد
از همه پیچیدهتر
آن كه از تو باز مىگردد
از همه
گمتر
از همه
دو قاره دورتر
از همه
ماهش را گم كرده است
((بیتا ملکوتی))
برچسب ها: بیتا ملکوتی , اشعار بیتا ملکوتی , شاعرانه , تنهایی
.: Weblog Themes By Pichak :.