میخواستم رازهایم را
به تو بگویم
اما دیدم تو خودت
یکی از آنها هستی.
((ادگار آلن پو))
برچسب ها: ادگار آلن پو , اشعار ادگار آلن پو , شعر راز , اشعار شاعران خارجی
نمي توانم از اين بهتر برايت شرح دهم
كه احساسم چه بود
جز اين كه بگويم
قلب ناشناس تو انگار براي اقامتي تا هميشه به آغوش من راه يافت
چنان كه قلب من نيز ، به گمانم ، به آغوش تو
و از آن دم ، من عاشقت شدم
آري
اكنون حس مي كنم
كه در آن عصرگاه روياهاي شيرين
چنين شد كه نخستين سپيده عشق بشري
بر شب يخ آجين روحم منفجر شد
از آن هنگام نامت را نديده ام و نشنيده ام
مگر به لرزشي بر اندامم
نيم از شعف ، نيمي از اضطراب
سال هاي سال ، نام تو از لبانم نگذشت
اما اكنون روحم نوشدش با عطشي ديوانه وار
تمام وجودم به جست و جو تو فرياد مي زند
حتي پچ پچه اي از تو
لرزش احساسي غريب را در من بيدار مي كند
تركيبي مبهم از اشک و شادماني دست افشان
حسي وحشي و غير قابل شرح كه به هيچ چيز نمي ماند
الا خويش آگاهي گناه
((ادگار آلن پو))
برچسب ها: اشعار خارجی , اشعار ادگار آلن پو , اشعار شاعران خارجی , شعر گرافی
بوسه بر پيشانيت مينهم
در اين واپسين ديدار
بگذار اقرار کنم :
حق با تو بود که پنداشتي
زندگانيم رويايي بيش نيست
با اين وجود گر روز يا شبي
چه در خيال ، چه در هيچ
اميد رخت بربندد
پنداري که چيز کمي از دست دادهايم ؟
گر اينگونه باشد
سراسر زندگاني رويايي بيش نيست
در ميان خروش امواج مشوش ساحل ايستادهام
دانه هاي زرين شن در دستانم
چه حقير
از ميان انگشتانم سر ميخورند
خدايا ! مرا توان آن نيست که محکمتر در دست گيرمشان ؟
يا تنها يکي از آنها را از چنگال موجي سفاک برهانم ؟
آيا سراسر زندگاني
تنها يک روياست ؟
((ادگار آلن پو))
ترجمه : مستانه پورمقدم
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , اشعار ادگار آلن پو , شعر گرافی , عکس نوشته تنهایی
.: Weblog Themes By Pichak :.