از همان شب که مرا بوسیدی
دیگر آرام نبودی
مردی بودی
که دوستت دارم هایش بند نمی آمد
چمدانش
در انباری گوشه ی حیاط خانه خاک می خورد
و هرگز
به رفتن دوباره فکر نمی کرد
((آزاده ندایی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آزاده ندایی , اشعار آزاده ندایی , شعرکده , کافه شعر
هیچ مسافری
برای پنجره های بسته دست تکان نمی دهد
وقتی
در جیب هایش
درد های نجیب نفس می کشند
و دهانش
از مزه ی کال بازی های روزگار
گس شده
او
عاشق رفتن می ماند
وقتی
در روزنامه ها خبری از مسیر های تازه نیست
((آزاده ندایی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: آزاده ندایی , اشعار آزاده ندایی , شعرکده , کافه عشق
عاشق شدم
تو در خوابهایم
آرزوهایم
روزهایم زندگی کردی
خجالت می کشم
اما
دستهایم هرگز طعم آغوشت را نفهمیدند
چشم هایم ناگهان فراموشی گرفتند
و قلبم سقوط را امتحان کرد
چه تاریکی بی رحمی سمت تو بود
مرا سرزنش نکن
تو همین جا بودی
درست وسط زندگیم
هر چند قلبم فراموشت کرده بود
ذهنم اما هنوز در آغوشت گرفته
با خودش حرف می زد
من سکوت کردم
برای غروری که فریب خورد
و تو
دستهایت سرد تر شد
هرگز نمی توانم شبیه تو باشم
من انتخاب می کنم
و قول می دهم دیگر
به خاطراتمان وفادار نباشم
((آزاده ندایی))
برچسب ها: آزاده ندایی , اشعار آزاده ندایی , شعر آغوش , شعر آرزو
بغض های شکسته
جام های طلایی غرور تواند
بالا نمی روند
مگر
به سلامتی چشمانت
با من بیا
قسم می خورم خواب هایم
بدون تو تعبیر نمی شود
((آزاده ندایی))
برچسب ها: آزاده ندایی , اشعار آزاده ندایی , شعر قسم , شعر سلامتی
.: Weblog Themes By Pichak :.