تا روي ترا بديدم اي شمع تراز
ني کار کنم نه روزه دارم نه نماز
چون با تو بوم مجاز من جمله نماز
چون بي تو بوم نماز من جمله مجاز
==========
در خدمت تو چو صرف شد عمر دراز
گفتم که مگر با تو شوم محرم راز
کي دانستم که بعد چندين تک و تاز
در تو نرسم وز دو جهان مانم باز
==========
در هر سحري با تو همي گويم راز
بر درگه تو همي کنم عرض نياز
بي منت بندگانت اي بنده نواز
کار من بيچاره ی سرگشته بساز
==========
من بودم دوش و آن بت بنده نواز
از من همه لابه بود و از وي همه ناز
شب رفت و حديث ما به پايان نرسيد
شب را چه گنه قصه ی ما بود دراز
==========
اي سر تو در سينه هر محرم راز
پيوسته در رحمت تو بر همه باز
هر کس که به درگاه تو آورد نياز
محروم ز درگاه تو کي گردد باز
==========
گر چشم تو در مقام ناز آيد باز
بيمار تو بر سر نياز آيد باز
ور حسن تو يک جلوه کند بر عارف
از راه حقيقت به مجاز آيد باز
==========
دل جز ره عشق تو نپويد هرگز
جان جز سخن عشق نگويد هرگز
صحراي دلم عشق تو شورستان کرد
تا مهر کسي در آن نرويد هرگز
==========
داني که مرا يار چه گفتست امروز
جز ما به کسي در منگر ديده بدوز
از چهره خويش آتشي افروزد
يعني که بيا و در ره دوست بسوز
==========
جهدي بکن ار پند پذيري دو سه روز
تا پيشتر از مرگ بميري دو سه روز
دنيا زن پيريست چه باشد ار تو
با پير زني انس نگيري دو سه روز
==========
دل خسته و جان فگار و مژگان خونريز
رفتم بر آن يار و مه مهرانگيز
من جاي نکرده گرم گردون به ستيز
زد بانگ که هان چند نشيني برخيز
((ابوسعيد ابوالخير))
برچسب ها: اشعار ابوسعيد ابوالخير , ابوسعيد ابوالخير , شعر های زیبا , شعر
.: Weblog Themes By Pichak :.