
تو از کجای افق آمدی مثل افق بلند؟
که من هنوز، زخم غروب را از صخره برنچیده
زخم از طلوعی دیگر میگیرم
و دوست داشتن را
مثل جنونِ سرزده
از سر میگیرم.
((یدالله رویایی))
-
برچسب ها: یدالله رویایی , شعر در یوتوب , شعر کوتاه یوتوب , کانال ادبی در یوتیوب

نه میگریزم میخواهم
نه میتوانم بگریزم
ناچار در هوای او هر چیز
مثل هوا زیبا میگردد.
-
((یدالله رویایی))
-
برچسب ها: یدالله رویایی , شعر کوتاه , شعر حجم , شعرکده

نفس بگشا
تا نشانم دهی
راه من
از آه توست
((یداله رویایی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: یدالله رویایی , شعر معاصر ایران , شاعران معاصر , شعر ناب

در لحظه ای که به او فکر می کنم
او را بیشتر دوست دارم.
او از آدم هایی بود
که فکر کردن به آنها دیدن آن هاست.
از کتابِ هلاک عقل به وقت اندیشیدن
((یداله رویایى))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: یدالله رویایی , شعر معاصر ایران , شاعران معاصر , شعر ناب

درخت تنهائی را می داند
و صداها را به نام می خواند
جنگل جامعه ای اسیر است
و درخت حافظه ای مغشوش
حافظه ای اسیر
در جامعه ای مغشوش
چه كند گر زنجیرش را نستاید
گر خاك را نشناسد؟
((یدالله رویایی))
برچسب ها: یدالله رویایی , شعر معاصر ایران , شاعران معاصر , شعر ناب

پرنده ای که با من می رفت
تمامِ فریادش در چشمش بود
وَ چشم ..
آه،
تمامِ فاجعه از چشم می رود ...
((یدالله رویایی))
برچسب ها: یدالله رویایی , شعر معاصر ایران , شاعران معاصر , شعر ناب

ای خطبههای آب
بر میزهای مفرغی دریا!
ایکاش با فصاحت سنگین این کبود،
اندام من تلفظ شیرین آب بود!
((یدالله رویایی))
برچسب ها: یدالله رویایی , شعر معاصر ایران , شاعران معاصر , شعر ناب

زخم ظریف عقربه در من بود
وقتی كه دایره كامل شد
معماری بیابان
همراه با روایت عقربه تكرار شد
من با خیال و عقربه مخلوط بودم
و عقربه
بر روی یك بیابان
بیابان دیگری می ساخت .
((یدالله رویایی))
برچسب ها: یدالله رویایی , اشعار یدالله رویایی , کانال اشعار یدالله رویایی , شعر کوتاه
تمام فاجعه از چشم میرود و چشم،
میان نام تو
- تالار برگ -
فضای فاجعه است
فضا فضاهایش را بارید
و برگها که فضاها را تقسیم میکردند
سقوط کردند
و در تمام طول عصبهایم
فقط صدای گنگی از آن برگ باستانی
پیچید.
میان نام تو بوی گیاهی صدف تو
به آبیاری کاکتوس
حساس شد
و پوستم
سریع شد
و پوستم
از آبهای شکسته سریع شد.
در ارتباطهای میان توازن و تن
پرندهای متراکم میشد
در ارتباط بلند خطابهای دو تن از میان پستی روح.
پرندهای که با من میرفت
تمام فریادش در چشمش بود
و چشم، آه،
تمام فاجعه از چشم می رود.
((یدالله رویایی))
برچسب ها: یدالله رویایی , اشعار یدالله رویایی , شاعرانه یدالله رویایی , شعر معاصر

آنچه زبان میخورد
همیشه همان چیزیست
که زبان را میخورد :
امیدِ آمدن ِلغتی
لغتی که نمی آید
تو آنسوتر آنجا تر
برابر من ایستاده ای
برابر بامن
و چهره ام
چیزی به آینه از من نمیدهد
چیزی از آینه درمن میکاهد
و انتظار صخرۀ سرخ
- نوکِ زبانِ تو -
امیدِ آمدن ِلغتی ست
لغتی که نمی آید
((یدالله رویایی))
برچسب ها: یدالله رویایی , اشعار یدالله رویایی , شعر کوتاه , شعر ناب
.: Weblog Themes By Pichak :.


























