تمام فاجعه از چشم میرود و چشم،
میان نام تو
- تالار برگ -
فضای فاجعه است
فضا فضاهایش را بارید
و برگها که فضاها را تقسیم میکردند
سقوط کردند
و در تمام طول عصبهایم
فقط صدای گنگی از آن برگ باستانی
پیچید.
میان نام تو بوی گیاهی صدف تو
به آبیاری کاکتوس
حساس شد
و پوستم
سریع شد
و پوستم
از آبهای شکسته سریع شد.
در ارتباطهای میان توازن و تن
پرندهای متراکم میشد
در ارتباط بلند خطابهای دو تن از میان پستی روح.
پرندهای که با من میرفت
تمام فریادش در چشمش بود
و چشم، آه،
تمام فاجعه از چشم می رود.
((یدالله رویایی))
برچسب ها: یدالله رویایی , اشعار یدالله رویایی , شاعرانه یدالله رویایی , شعر معاصر
تاريخ : سه شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵ | 2:24 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
.: Weblog Themes By Pichak :.

























