بگو
به آنها بگو
كه خاطره ات رنگ داشت
كه مات بود وُ ارغوانى
بگو اين عشق نبود
لاشه ى قايقى بود
به گِل نشسته
در نهر دلم
كه توفان ها تكانش نمى دادند
نوازشش مى كردند
كدام شكاف به قدرِ
عبور دود و كابوس از اين خانه
عريض بود؟
چرا وقتی زمین این همه بغض داشت
آسمان می گریست؟!
و آيا باید هر بار
كسى سر مى رسيد
تا حتى
خاطره ى هماغوشى ات هم
بريده شود؟
به من نگو
كه اين عصا نيل را نمى شكافد
براى زنى از خاورميانه
تنها خرافه بياور
و به آن ها بگو
بگو
در آميخته به هم
خاكمان كنند
تا خاك را به عبور از برهنگىِ ما
اميدى نباشد...
((پريسا قاسمى))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: پريسا قاسمى , اشعار پريسا قاسمى , شعر خاطرات , شعر خاک
.: Weblog Themes By Pichak :.