
رویاها نیز پیر میشوند
اما کشان کشان و پیوسته
پیش میآیند
پا به پای من
که از دیرباز
دست در دستشان داشتهام
از ما کدام یک پیشتر از پای خواهیم افتاد
رویاها
که سایه ام میانگارند ؟
یا من
که واقعیت شان پنداشته ام ؟
((شهاب مقربین))
برچسب ها: شهاب مقربین , اشعار شهاب مقربین , شعر رویا ها , کافه شعر

وانیای من!
تو بگو...
در قعرِ چاه، نور چگونه به پرواز درآید؟
وقتی تاریکی در آن چکه میکند...
و پیچکِ تردید در آن میرقصد...
تو بگو...
چگونه قد بکشد
وقتی سایهی رعب انگیزِ نگاهی،
معصومیتِ تو را شلاق میزند...
به نام رگ!
که ریشه دوانده در شورهزارِ ضمیر...
اندیشهات را جولانگاهشان میکنند،
تا بشورانند کشتزارِ سبزت را...
و در وارونگیِ حاصل از بیرگی،
پرچینِ رویاهایت میشوند،
و در هجمهی پوچی، پرت میشوی...
زادهی دردِ ندانمکاری!
رها شدن مبارک...
وانیای من!
دنیا تاریکیِ عظیمیست
که بر نور سایه گسترانده،
و شاید کورسوی این گرگ و میش،
نیستی باشد...
((رها شیرکوند))
👇👇👇
برچسب ها: رها شیرکوند , اشعار رها شیرکوند , شعر گرگ , شعر رویا ها
.: Weblog Themes By Pichak :.

























