درگاه خوشآمد از نور
مشمول صنعت رویا
دست درازی می کرد تا خواب هایت
که بپراندت از حواس های پنجگانه
ته حلق مرده ات
قرص های مزمن به فراموشی
محلولِ شیرآب های تازه
در لیوان های پریده از استخوان
مچاله در پلاستیک
که به خورد خاک نمی رفت
دستور های ساخت غیر کاغذیش
تا تو تن به فولاد بدهی
دور از اصفهانی های کاشی
غریب بمانی در نگارش تذکره التواریخ
که روز های مرده ات برآید
از سقط جنین های متلاشی
مدرن پاکیزه شوی
زیر نور فلش های باکره
که نمی زاییدش خورشید
شعاع رقصنده بر شیشه
تا دماغ ات
سر از حالت بیایید بالا
از خرده ریزه هایی "ذی قیمت"
پیچیده لای گلبرگ های ورق
ورق شوی از طلا
و بریزی در تن سینه ریز های مادرت
که تمام شده تاریخ مصرف دستانش
کنار حوض های مرده از ماهی
از گسترش فلس های مصنوعی
بَراق در خواص ناخن بگویی
در قاب خاتون های قاجاری
سوار بر اتومبیل پرنده
به تالاری برانی
متشکل از سنگ و آینه
در برابر پوستر مالیخولیایی حضرت والا
شاه شوی نشسته بر تخت
در هوای بسته ی موزه
به برابری زن هایی فکر کنی
محصور در نقاشی دیوار
حرم شود سرای زیر پایت
گنبد های فیروزه را
از گذشته های درباری برانی اسب های بُراق را
در مدال های پرش
برنده شوی از مجلات رنگی
که تکه تکه می شود بعد از تاریخ گزارش
زنی را در هیبت ساطور
لای رولت های پیچیده از گوشت
که فرصت جیغت منتظر بماند
فلش های نور را
(که پاشیده شوی در مرکز اخبار)
((ماندانا قدمنان))
👇👇👇
برچسب ها: ماندانا قدمنان , اشعار ماندانا قدمنان , شعر سنگ , شعرآینه
.: Weblog Themes By Pichak :.