آمدم تا که تو را مست و گرفتار کنم
آن دل غمزده را محرم اسرار کنم
آمدم تا که سلامی به تو ای نور کنم
غم و محنت همه را از دل تو دور کنم
((مهدی اخوان ثالث))
👇👇👇
برچسب ها: مهدی اخوان ثالث , سحر خزایی , دکلماتور سحر خزایی , دکلمه خوانی
اجرا : سحر خزائی
📝متن : علی قاضی نظام
🎼موسیقی متن : ناصر چشم آذر
🎤خواننده : خسرو شکیبایی
👇👇👇
برچسب ها: علی قاضی نظام , سحر خزائی , دکلماتور سحر خزائی , دکلمه خوانی
در خم راهم و پایان سفر پیدا نیست .....
همسفر نیست هرآنکس که دلش با ما نیست .....
تا نگویی که بگو، سازغزل خاموش است .....
قصه بسیار مراهست و لب گویا نیست .....
از تو گفتند و سردار تو را رقصیدند .....
از تو میگویم و از دار مرا پروا نیست .....
(در نظربازی ما بیخبران حیرانند) ....
سهم نادیده بجز دیدهی نابینا نیست .....
((اردلان سرفراز))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: اردلان سرفراز , درسا فراهانی , شعر خوانی درسا فراهانی , دکلمه خوانی
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی.
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم.
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی.
((سعدی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعدی , درسا فراهانی , شعر خوانی درسا فراهانی , شعر چنین خوب
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن
ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها
را ببینیم
ببین عقربک های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می کنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد آن وقت در پشت
یک سنگ
اجاق شقایق مرا گرم کرد
در این کوچه هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم
من از سطح سیمانی قرن می ترسم
بیا تا نترسم
من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در
به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی
از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد
و آن وقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی
دریا پریدند
در آن گیر و داری که چرخ زره پوش
از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید
و آن وقت
من مثل ایمانی از تابش استوا گرم
ترا در سر آغاز یک باغ خواهم نشانید
((سهراب سپهری))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سهراب سپهری , دکلمه سهراب سپهری , شعر باغ همسفران , شعر خوانی
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن های زمستانیت کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند
((فاضل نظری))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: فاضل نظری , غزلسرا , شعر خوانی فاضل نظری , دکلمه خوانی
وقتی هجوم غم
از گستردگی لبخندم می کاست
ای مهربان
کاش گرمی آغوشت
مرا از رخداد حادثه
مصون می داشت ...
شعر : ((محمد شیرین زاده))
دکلمه: محمد زرین کمر
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: محمد زرین کمر , دکلمه خوانی , شعر خوانی , دکلماتور محمد زرین کمر
و من زندگی را
همین گونه دوست دارم
با حسرت هایش
که بسیار
شبیه تو اند ...
((شعر : محمد شیرین زاده))
دکلمه : محمد زرین کمر
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: محمد زرین کمر , دکلمه خوانی , شعر خوانی , دکلماتور محمد زرین کمر
.: Weblog Themes By Pichak :.

























