
نه او با من
نه من با او
نه او با من نهاد عهدی ، نه من با او
نه ماه از روزن ابری بروی برکه ای تابید
نه مار بازویی بر پیکری پیچید
نه
شبی غمگین
دلی تنها
لبی خاموش
نه شعری بر لبانم بود
نه نامی بر زبانم بود
در چشم خیره بر ره سینه پر اندوه
بامیدی که نومیدیش پایان بود
سیاهی های ره را بر نگاه خویش می بستم
و از بیراهه ها راه نجات خویش می جستم
نه کس با من
نه من با کس
سر یاری
نه مهتابی
نه دلداری
و من تنهای تنها دور از هر آشنا بودم
سرودی تلخ را بر سنگ لبها سخت می سودم
نوای ناشناسی نام من را زیر دندانهای خود بشکست
و شعر ناتمامی خواند
بیا با من
از آن شب در تمام شهر می گویند
او با تو ؟
ولی من خوب می دانم
نه او با من
نه من با او
((نصرت رحمانی))
برچسب ها: اشعار نصرت رحمانی , شعر ناب , شاعرانه نصرت رحمانی , شعر

رهايم ، اي رها در باد
رها از داد و از بيداد
رها در باد
حرفي مانده ته حرفي
غمت كم
جام ديگر ريز
كه شب جاويد جاويد است
و چشم صبحدم در خواب
و من از ريزش باران
به ياد اشك مي افتم
به یاد بارشي پي گير و درد آور
به ياد التجا در اين شب دلگير
من از غم هاي پنهاني
به ياد قصه هاي شاد
و
از سرمستي اين آب آتشناك دانستم
كه هشياري
شب نوش است، نیشی نیست
سرت خوش
جام را درياب
هي !... هشدار
شب است آري ، شبي بيدار
دزد و محتسب در خواب
مي ات بر كف
و بانگ نوش من بر لب
رها در باد
من از فرياد ناهنجار پي بردم سكوتي هست
و در هر حلقه ي زنجير
خواندم راز آزادي
سخن آهسته مي گويي
نمي گويي كه مي مويي
شب نوش است ، نيشي نيست
جامي ريز
جام ديگري
جامی که گیرم من از آن کامی
رها در باد
((نصرت رحمانی))
برچسب ها: اشعار نصرت رحمانی , شعر های زیبا , شاعرانه نصرت رحمانی , مطالب ادبی
.jpg)
با هر که دوست می شوم احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است
انبوه غم ، حریم و حرمت خود را
از دست داده است
دیریست هیچ کار ندارم
مانند یک وزیر
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کاره ای
من هیچ کاره ام ، یعنی که شاعرم
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی
این روزها اینگونه ام
فرهادواره ای که تیشه خود را گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود آغاز انقراض سلسله مردان
یاران وقتی صدای حادثه خوابید
بر سنگ گور من بنویسید :
یک جنگجو که نجنگید
اما شکست خورد
((نصرت رحمانی))
برچسب ها: اشعار نصرت رحمانی , شعر های زیبا , شاعرانه نصرت رحمانی , مطالب ادبی
هرگز نمی توان
گل زخم های خاطره ای را ز قلب کَند
که در این سیاه قرن
بی قلب زیستن
آسان تر است ز بی زخم زیستن
قرنی که قلب هر انسان
چندیدن هزار بار
کوچکتر است
از زخم های مزمن و رنجی که می کشد
((نصرت رحمانی))
برچسب ها: اشعار نصرت رحمانی , شعر های زیبا , شاعرانه نصرت رحمانی , مطالب ادبی
| مطالب جديد تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.
























