در فرصت چای و کلمه و کلاغ
فنجان ها خالی شدند
چای را نوشیدیم کلمه ها با تفالههای سیاه
در دایرهی چینی فنجان خشکیدند
قار و قار کلاغی از پشت شاخه های دل تنگی
لختی سخوت را شکافت.
از پنجره به آسمان جمعه نگاه کردم
غروب سنگین بود صدای باز و بستهشدن در
وصندلی خالیات روبه روی من .
((ناهید کبیری))
برچسب ها: ناهید کبیری , شعر کوتاه , اشعار ناهید کبیری , عکس نوشته عاشقانه
روزی که عشق را قسمت می کردند
پرواز را
به تو دادند
قفس را
به من
از پشت میله
آسمان پیدا نیست
تا جای پای آبی ات را
تماشا کنم...
((ناهید کبیری))
برچسب ها: ناهید کبیری , شعر کوتاه , اشعار ناهید کبیری , عکس نوشته عاشقانه
از پشت شانههای شبی تاریک
آسمان را دیدیم
لبهای باد
سرد بود
لرزیدیم
و به آینه خندیدیم
در آسمان مگر چه بود
چه بود
چه بود در آسمان پر راز
در آن فراز
که زیر انبوه خاک پنهان شدیم
از هراس...؟
((ناهید کبیری))
برچسب ها: ناهید کبیری , شعر کوتاه , اشعار ناهید کبیری , عکس نوشته عاشقانه
.: Weblog Themes By Pichak :.