
چهل روز است
تبم چهل درجه است
به خانه ام بیا
به روحم
بیا و برای رویایم مادری کن
برایم شعری بخوان
که چشم هایم از تشنج بگریزند
بیا و چهل کبوتر غمگین را
از پشت بام اندوه پر بده
سمیه بحرکاظمی (آرزو)
برچسب ها: سمیه بحرکاظمی , آرزو , اشعار آرزو کاظمی , اشعار سمیه بحرکاظمی

بی تو
خون در رگهایم زمین افتاده
و قلبم در هر جاده ای
سکندری می خورد
پیراهنم مواج
پلک هایم مواج
و خطوط پنجه کلاغی پوستم
موج بلندی که چهره ام را غرق می کند
ساحل
ساعتی که باطری اش تمام شده
و هر چه زور می زند
ثانیه ای به زندگی اضافه نمی شود
دریا
در قایق شکسته
برای استخوان هایم
شعر محزونی می خواند
برای تیر و تخته های تاریکی
که در ترقوه ام دراز به دراز افتاده اند
راستی
نهنگ ها بعد از خودکشی
سبک تر می شوند
یا سنگین تر ...
سمیه بحرکاظمی (آرزو)
برچسب ها: سمیه بحرکاظمی , آرزو , اشعار آرزو کاظمی , اشعار سمیه بحرکاظمی
.: Weblog Themes By Pichak :.
























