![[تصویر: normal_71.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_71.jpg)
تنم را بکشم به لبهات
میسوزم ؟
يا آب میشوم ؟
بگذار برات کتاب بخوانم
بنشين اينجا
کتاب را بگير توی دستهات
ورق بزن
دستم را دورت حلقه میکنم
از بالای شانهات
کتاب
نفس میکشم
لای موهات
ورق بزن
اگر توی گوشت گفتم
دوستت دارم
و فرار کردم چی ؟
از پلههای کودکی
بالا میآيم
تاب میخوری در تنهايی من
عاشقت میشوم
نگاهت مرا مرد میکند
دلتنگیام را
به کی بگويم وقتی نيستی ؟
تا کجا راه بروم تا تمام شوم ؟
مثل يک جاده
نيستی که
من هم عادت نمیکنم
آقای من
همين
کتاب را بالا بگير ببينم
گاهی هم برگرد و بوسم کن
حواست به داستان هست ؟
نه
بيا از اول شروع کنيم
ديدی ؟
ديدی باز عاشقت شدم ؟
((عباس معروفی))
برچسب ها: اشعار عباس معروفی , شاعرانه عباس معروفی , عباس معروفی , شعر کوتاه عباس معروفی

راه نمی روم که
می دوم
خسته نمی شوم که
اين راه
خاکستری هم باشد
در مقصدش
تو ايستادهای
بلندبالای من !
فقط بگو
کجای زمين
میرسم به تو .
((عباس معروفی))
برچسب ها: اشعار عباس معروفی , شاعرانه عباس معروفی , عباس معروفی , شعر کوتاه عباس معروفی
.jpg)
اين روزها ديده اي ؟
آدم ها از پايان جهان مي ترسند
عشق من
مي داني ؟
فقط وقتي تو نباشي
دنيا تمام مي شود
((عباس معروفی))
برچسب ها: شعر کوتاه عباس معروفی , شعر کوتاه , اشعار عباس معروفی , عکس نوشته عاشقانه

امروز خودم را
آراسته ام
گفتي که ظهر مي آيي
و من يادم رفت بپرسم
به افق تو يا من ؟
و تو يادت رفت بگويي
فردا يا روزي ديگر ؟
چه فرقي مي کند ؟
خودم را آراسته ام
عطر زده و منتظر
با لباسي که خودت تنم کرده اي
((عباس معروفي))
برچسب ها: اشعار عباس معروفی , شعر کوتاه عباس معروفی , شاعرانه عباس معروفی
.: Weblog Themes By Pichak :.
























