
به تو دست می سایم و جهان را درمی یابم
به تو می اندیشم
و زمان را لمس میکنم
معلق و بی انتها
عریان
میوزم ، میبارم ، میتابم
آسمانم
ستارهگان و زمین
و گندمِ عطرآگینی که دانهمیبندد
رقصان
در جانِ سبزِ خویش
از تو عبورمی کنم
چنان که تُندری از شبـ
میدرخشم
و فرو می ریزم
((احمد شاملو))
برچسب ها: شعر تندر , شعر شب , عاشقانه ناب , کافه شعر
تاريخ : چهارشنبه ۸ آذر ۱۴۰۲ | 1:41 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
.: Weblog Themes By Pichak :.
























