
خندهات را غلاف کن خورشید
اشک شب در گلوی مشرق ماست
رو به ساحل نمیرویم که باز
باد طوفاننما موافق ماست
تو!
نه خورشید
با توام دختر!
برّههای نگاهت آراماند؟
دل به چوپان سگکشت بستی؟
گلهی خوب گرگ عاشق ماست
هر چه میخواهی از خودت بکَنی
کفشهایت به هیچ میچسبند
قی شدی توی باتلاقی که
قاتل آخرین دقایق ماست
گوش کن! زاغها چه میگویند
قهقهه، خندههای قلابی!
با دروغ بزرگ قرن بجنگ
که حقیقت صدای هقهق ماست
فکر کردن به فکر ناکردن
مشق مرگست، مشق مرگ، رفیق
فلسفیدیم و زندگی فهمید...
مرگ، بنیان تلخ منطق ماست
خوب میدانم از چه دلگیری
خوب میدانم از خودت سیری
من و تو مثل هم ترک خوردیم
سنگخواری همیشه لایق ماست
در مکانهای درهم و برهم
در زمانهای نابهنگامیم
شخصیتهای مبهمی هستیم
قصهگویی مریض، خالق ماست
((سینا دژآگه))
-
برچسب ها: سینا دژآگه , غزلسرا , اشعار سینا دژآگه , شعرکده

شبها غلیظ میشد و دنیا سیاهتر
تو بیگناه بودی و من بیگناهتر
آیینهها به حرمت غم کور میشدند
با هر سکوت کردنِ از آه، آهتر
دیگر کسی عزیز کس دیگری نبود
هر دلو، گرگ میشد و هر چاه، چاهتر
عریان میان معرکهی منطق و جنون
دل بیکلاه میشد و من بیکلاهتر
از سقف سرنوشت بلا میچکید و من
از اشک بیپناه تو هم بیپناهتر
میرفتی از خودت که به تقدیر تن دهی
من هم خراب عین تو اما تباهتر
تا خرخره درون خودم دفن میشدم
تو اشتباه بودی و عشق اشتباهتر
((سینا دژآگه))
برچسب ها: سینا دژآگه , غزلسرا , اشعار سینا دژآگه , شعر عشق

آسمان در چشم تو طوفاننوازی میکند
ماه بر پیشانیات آیینهسازی میکند
جزر و مدّ واژههایم را نمیبینی ولی
ساحلت با موج طبعم شعربازی میکند
رازیام اما خراب الکل بوسیدنت
تلخ لبهات استکان را خوب راضی میکند
صلح من با بیهیاهویی همیشه صوریست
چونکه نامت بر زبانم ترکتازی میکند
تو دماوندی و من تهران و از هر نقطهام
قلّهی دلتنگیات گردن فرازی میکند
((سینا دژآگه))
برچسب ها: سینا دژآگه , غزلسرا , اشعار سینا دژآگه , شعر دلتنگی

تو از من میگریزی و جهانم بند میآید
تو را میبینم و از غم زبانم بند میآید
چه باید کرد؟ باشی و نباشی باز غمگینم
که تا جان در بدن دارم، جهانم بند میآید
مرورت میکنم هر روز، از تقویم میترسم
مرورت میکنم هر شب، زمانم بند میآید
به شوق دیدنت تا پشت بام عرش میآیم
ولی در گام آخر نردبانم بند میآید
همیشه رو به باداباد عشقت موج میپوشم
همیشه رقص تند بادبانم بند میآید
کلاغ آخر قصه برایم اشک میریزد
و در اوج روایت، داستانم بند میآید
اگر هم بال بگشایم، به پروازم امیدی نیست
همین که پر بگیرم، آسمانم بند میآید
((سینا دژآگه))
برچسب ها: سینا دژآگه , غزلسرا , اشعار سینا دژآگه , شعر آسمان
.: Weblog Themes By Pichak :.

























