
در کنارم بودی
نزدیک تر به من
از همهی حسهایم.
سخن عشق
از درونت بود
نورانی.
کلمات ناب عشق
به نَفَس نمیآیند.
سرت به جانب من بود
آرام
موهای بلندت
و کمر شادابت.
از قلب عشق
سخن میرانی
نورانی
در بعد از ظهر خاکستری یک روز.
جوانی و کلماتم
چیزی جز خاطرهی
صدایت و تنت
نیست،
و این تصویر
زندهام میدارد.
-
((خوزه آنخل بالنته))
ترجمه از مهیار مظلومی
-
👇👇👇
برچسب ها: خوزه آنخل بالنته , اشعار خوزه آنخل بالنته , اشعار شاعران خارجی , شاعران خارجی

هر کجا بودی
من آنجا بودهام.
در تمامی مکانهایی که
شاید هنوز باشی.
یا قسمتی از وجودت،
یا نگاهت،
در حال زوال است.
آیا این حجمِ خالیِ تحلیلرونده
از تو،
ناگهان فضایی بوجود میآورد،
از نبودنت؟
((خوزه آنخل بالنته))
ترجمه ی مهیار مظلومی
برچسب ها: خوزه آنخل بالنته , اشعار شاعران خارجی , شعر جهان , شعر ناب

با دستها، کلمات شکل می گیرند،
با دستها و در گودی شان،
بدن های کلماتی
شکل میگیرند
که نمی توانستیم بگوییم.
((خوزه آنخل بالنته))
برچسب ها: خوزه آنخل بالنته , اشعار شاعران خارجی , شعر جهان , شعر ناب

فقط روی تنت،
میخواهم بیارامم،
مانند مارمولکی که در روزهای غمگین،
به آفتاب پناه میبرد.
فریادِ در هم شکسته در هوا محو میشود،
پایه مجسمهها را پیچک فرا میگیرد،
و دستان تو مرا میجوید،
روی پوست شکمت،
که دراز کشیدهام.
((خوزه آنخل بالنته))
ترجمه: مهیار مظلومی
برچسب ها: خوزه آنخل بالنته , اشعار شاعران خارجی , شعر جهان , شعر ناب

چشمانم،
ناگهان غرق نور شدند،
انگار به زندگی بازگشته ای.
((خوزه آنخل بالنته))
ترجمه: مهیار مظلومی
برچسب ها: خوزه آنخل بالنته , اشعار شاعران خارجی , شعر جهان , شعر ناب

همه شعرهایی که سرودهام،
شباهنگام به سراغم میآیند،
و درونیترین رازشان را،
بر من هویدا میکنند.
از میان دالانهایی سست،
انباشته از سایههایی سست،
گسترده به سوی قلمروی ناشناسِ تاریکی،
مرا با خود میبرند.
و آنزمان که دیگر،
مرا یارای بازگشت نیست،
پاسخِ معمایی بیجواب را،
با من بازمیگویند،
آنگاه چشمان نابینایم،
از نور شعلهور میشوند.
((خوزه آنخل بالنته))
برچسب ها: خوزه آنخل بالنته , اشعار شاعران خارجی , شعر جهان , شعر ناب

یک روز در طرفِ دیگرِ سایهی رویا
همدیگر را خواهیم دید.
چشمهای من به تو میرسند و
دستهایم و
خواهی بود و
خواهیم بود
انگار همیشه بودهایم
در طرفِ دیگرِ سایهی رویا.
((خوزه آنخل بالنته))
برچسب ها: خوزه آنخل بالنته , اشعار شاعران خارجی , شعر جهان , شعر ناب

تنت میتواند زندگیام را پر کند
عین خندهات
که دیوار تاریک حزنم را به پرواز در میآورد.
تنها یک واژهات حتی
به هزار تکه میشکند تنهایی کورم را.
اگر نزدیک بیاوری دهان بیکرانات را
تا دهان من
بیوقفه مینوشم
ریشهی هستی خود را.
تو اما نمیبینی
که چقدر قرابت تنت
به من زندگی میبخشد و
چقدر فاصلهاش
از خودم دورم میکند و
به سایه فرو میکاهدم.
تو هستی: سبکبار و مشتعل
مثل مشعلی سوزان
در میانهی جهان.
هرگز دور نشو:
حرکات ژرف طبیعتات
تنها قوانین مناند.
زندانیام کن
حدود من باش.
و من آن تصویرِ شاد خویش خواهم بود
که تو-اش به من بخشیدی. -
((خوزه آنخل بالنته))
ترجمه ي: محسن عمادی
برچسب ها: خوزه آنخل بالنته , اشعار خوزه آنخل بالنته , اشعار شاعران خارجی , شاعران خارجی
نه کلمات و نه سکوت
هیچکدام یاری نمیکند
تا تو را
به زندگی برگردانم.
((خوزه آنخل بالنته))
برچسب ها: خوزه آنخل بالنته , اشعار شاعران خارجی , شعر کوتاه , شعر جهان
.: Weblog Themes By Pichak :.

























