برايش "كافى" نبودم و
برايش به اندازه ى "كافى" بودند ...
و اين غم انگيزترين پايان هر عاشقانه ايست ...
((علی قاضی نظام))
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر تنهایی , شعر غم انگیز
يك نفر بيايد و تمام كردن را يادمان دهد!
نقطه گذاشتن و سرِ خط رفتن را
ما اسطوره هايى از نسلِ رابطه هاى بى سر و ته ايم
كم و بيش همه ى ما،
يك رابطه معلق را تجربه كرديم...
نه دلِ كندن داشتيم،
نه توانِ ماندن...
نه دوستش داشتيم و
نه طاقتِ با ديگرى ديدنش را
به خودمان كه آمديم؛
ديديم شيرين ترين لحظه هاى زندگىِ مان را
داديم براىِ آدمى كه بعدترها بى لياقتى اش را ثابت كرد
يك نفر بيايد و
الفباىِ تمام كردن را يادمان دهد!
((علی قاضی نظام))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر تنهایی , شعر کوتاه
من
حرف دلم را به
زبان كه نه
ميريزم داخل چشمهايم...
با پلك زدنم
تمام خواستنم را بخوان!
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر تنهایی , شعر کوتاه
مینویسم برای تو از دست رفته
که هرکجای جهانی، بازگرد...
مینویسم که بخوانی و بدانی،
جهانم خالی از هر موجودیست،
زمانی که تورا ندارم...
مینویسم به جبران تمام روزها و شب هایی که داشتمت
ولی حواسم پرت روزمرگی هایم بود
مینویسم دوستت دارم برای توی از دست رفته،
که بخوانی و بازگردی
جهانِ کوچک من،
کجای جهانى که هرچه جستجو میکنم،
چشمانم تورا نمیبینند...
میگویم بازگرد و پژواک صدایم جهان را پر کرده است،
ولی اثری از تو نیست...
من تو را در همه ى عالم میجویم و در انتها باز هم به هیچ میرسم
مینویسم که به گوشَ ت برسد
مینویسم که شايد کسی برایت بخواندَش
مینویسم خوبم که به رسم گذشته دلت شورم را نزند...
ولی تو بدان که سرگردان و دلگیرم
دلگیر از تمام روز ها و شب هایی که میگذرند
و نبودنت را طولانی تر میکنند
میگویم دلتنگم ولی تو بخوان ،
نبودنت مرا شکسته است...
من میگویم خسته ام ولی تو بخوان،
دلم آغوش میخواهد،
به امنيتِ تنِ تو...
جهانِ کوچکِ من؛
بازمیگردانمت به آغوشی که وطن توست،
و میبوسمت به جبران تمام لحظاتی که نبودى...
جای جای این کره ی خاکی را ،
برای تو که جهان کوچک منی زیر پا میگذارم
و دنیا را به تماشا مینشانم که گاهی میشود
يك جهانِ دوست داشتنى به کوچکى "تــو" داشت
((علي قاضي نظام))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر تنهایی , شعر کوتاه
ترس ت را زمين بگذار و
دستانت را در دستانم!
غرور را كنار بگذار و
شانه هايت را كنارِ شانه هايم!
حيفِ تقويم است،
يك پاييز ديگر را هم ورق بخورد و
هيچ تاريخى را به اسم خودمان ثبت نكرده باشيم!
باور كن
هوايش جان ميدهد براى دلبرى
براى دل بردن از يار
براى نفس كشيدن
براى قرارهاى از پيش تعيين نشده
اين روزها
به ما
به يك،حالِ خوبِ مشترك نياز دارد...
بيا!؛
مثلاً وقتى باد درز پنجره را پيدا كرده و
با منحوس ترين صداى دنيا توى گوشم ميپيچد،زنگ بزن
صداى تو پر كند تنهايى ام را!
فكرش را بكن؛
سالها بعد
و پاييز هايى كه برگ برگ پُر ميشود از دوست داشتنمان...
باور كن حتى پاييز هم پشتش به زمستان گرم است !
همه چيز جور است
برگ هايى كه قرار است صداى قدم هايمان را
به رخ كوچه بكشند
نم باران و هواى بلاتكليف
ابرهاى مردد
و تو
و تو
و تو...
و من كه از دلتنگى پاييز ميترسم!
((علي قاضي نظام))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر تنهایی , شعرگرافی
راستش را بخواهى
آمدم!؛
هر شب
نه يك بار
نه دو بار
به تعدادِ تمام شب هاى بعد از نبودنت،
آمدم
و هر بار اين شك به جانم مى افتاد؛
نيستى يا خودت را به نبودن زده اى!؟
اما اينبار صبح كه چشم باز كردى،
پشتِ دربِ خيالَت را بخوان...
برايت تا بينهايت نوشته ام؛
جانم،
آمدم،
به اندازه ى تمامِ دقايقى كه داشتَمَت...
نبودى اما!
((علي قاضي نظام ))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر تنهایی , شعر کوتاه
من و اين شعر تكرارى
شروع شب به بيدارى...؛
تو و عطرى كه جا مونده
تمامِ شب خود آزارى
((علی قاضي نظام))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر تنهایی , شعر کوتاه
چقدر شيرين است
ديدنِ دو نفره هايتان
لابلاى اين شلوغ بازارِ رابطه ها!
در عصرى كه تعهد برايش تعريف نشده،
بمانيد براى هم...
لطفاً!
تا سالها بعد
وقتى براى فرزندتان قصه ى شب ميگوييد
داستانِ رسيدنتان را بشنود
نه بلاتكليفى
نه عشق هاى بى سر و ته!
((علي قاضي نظام))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: علی قاضی نظام , اشعار علي قاضي نظام , کانال علی قاضی نظام
بيا حالِ منو خوب كن
بيا جونم ،نگو ديره
دلم پيشِ توئه،فكرم،
تمامِ روز درگيره...
من و اين شعر ِ تكرارى
شروع شب به بيدارى...؛
تو و عطرى كه جا مونده
تمامِ شب خود آزارى
تمومش كن نميتونم
كسى جات و نميگيره
نگا كن مرد مغرورت
از اين دلتنگى ميميره
مداوا كن منِ بد رو
منى كه با تو بد كردم
همه راه و تو جنگيدى
رسيدى ،رات و سد كردم
بيا حال من و خوب كن
بيا جونم نگو ديره
منم اون التماسى كه
از اين بيچارگى سيره
من و اين شعر ِ تكرارى
شروع شب به بيدارى...؛
تو و عطرى كه جا مونده
تمامِ شب خود آزارى
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علی قاضی نظام , کانال اشعار علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , علي قاضي نظام
گرفتارم جانم!
گرفتارىِ من با تمامِ آدمهاى روى زمين فرق دارد
گرفتار چشمانى هستم كه خودت،
از حال خوشش بى خبرى...
گرفتارىِ من دوست داشتنى است...
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علی قاضی نظام , کانال اشعار علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , علي قاضي نظام
مردها،دردهايشان را دود ميكنند
گوششان را پر ميكنند از موسيقي
كفِ خيابانها را متر ميكنند
گوشه ترين قسمتِ كافه ها را انتخاب ميكنند
سيگارشان بهمن ميشود
همه چيزرا در خودشان حل ميكنند
زنها اما....
موهايشان را...همه ي زورشان به موهايشان ميرسد...
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علی قاضی نظام , کانال اشعار علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , علي قاضي نظام
"تو اشتباه ترين انتخاب من بودي"
اين را از انتخابهاي بعدي ات فهميدم!
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علی قاضی نظام , کانال اشعار علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , علي قاضي نظام
من دوست داشتنم را هم
بروز رسانى ميكنم!
"تو" را،
هر روز،
جورِ ديگرى بايد دوست داشت...
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: اشعار علی قاضی نظام , کانال اشعار علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , علي قاضي نظام
هرچقدر هم ساختگى
براى يكبار هم كه شده
بحثى بينِ خودتان راه بياندازيد...
آدمها
نيمى از خودِ واقعىِ شان را
لابلاىِ دعواها نشان ميدهند!
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: اشعار علی قاضی نظام , کانال اشعار علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , علي قاضي نظام
اگر بنا به رفتن داريد
بار و بنديلتان را جمع كنيد و برويد
جانِ عزيزتان،بهانه هاي خنده دار نياوريد؛
سرم شلوغ است...
حوصله ندارم...
زندگي ام پاشيده...
همه هزار و يك بدبختي دارند،
مهم "اولويت بندي هاست"
شما كه عينِ خيالتان نيست ولي
به طرفتان فكر كنيد كه ذهنش پر از علامت سوال ميشود...
پر از مقايسه
پر از انتظار...
اينطور رفتن ها،تهِ بي معرفتي ست!
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر کوتاه , کانال اشعار علي قاضي نظام
مينويسم روىِ يك كاغذ؛
"صبحت بخير،زيباترين بهانه ى بيدارى"
ميچسبانم به هركجا كه چشمانَت زودتر درگيرش ميشوند
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر کوتاه , کانال اشعار علي قاضي نظام
باز شدنِ چشمانم هر روز صبح؛
يعنى خدا دوست داشتنت را تمديد كرده
قَدرَش را ميدانم
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر کوتاه , کانال اشعار علي قاضي نظام
برجِ ميلاد ميشوم
همان هواى غليظ َش باش!
چشمي بهم بزني
گم ميشوم در تو
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر کوتاه , کانال اشعار علي قاضي نظام
تمامِ دلتنگى هايم را برايش نوشته ام؛
خط به خط...
روز به روز...
ساعت به ساعت...
اما ميترسم!
ميترسم از اينكه بخواند و با پوزخندى از كنارش رد شود!
ميترسم از اينكه بخواند و با يك "مرسى" گفتن،
تمامِ تصوراتم را خراب كند!
ميترسم از اينكه يك نفر قبل از من،
تمامِ اينها را برايش گفته باشد!
شجاعتم تا همين حد بود؛
"برايش نوشتن"
من جراتِ ارسالش را ندارم!
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر کوتاه , کانال اشعار علي قاضي نظام
كيفيت را فداي كميت نكنيد
يك دانه نابش را داشته باشيد
يك عمر به عالم و آدم پُزَش را بدهيد...
رنگين كمان ها به چشم بهم زدني ناپديد ميشوند...
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر کوتاه , کانال اشعار علي قاضي نظام
صبح اگر چشم باز كرديد و
ديديد به جاى پيغام،
برايتان "نقطه" آمده،
بدانيد تمامِ شب را
براى زدنِ حرفهايش جان كَنده!
در علمِ جديد،
"نقطه"ها
پُرِ حرفَند!
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر کوتاه , کانال اشعار علي قاضي نظام
كافيست كنارم باشى
كافيست حواسم كنارِ حواسَت باشد
تا اين ترافيكِ لعنتى،
شيرين ترين معطلىِ دنيا باشد!
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر کوتاه , کانال اشعار علي قاضي نظام
به آدمهاى در رفت و آمد اعتماد نكنيد!
"ميروند"به بهانه ى پيدا كردنِ آدمِ بهتر
"برميگردند"به دليل پيدا نكردنِ آدمِ بهتر
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر کوتاه , کانال اشعار علي قاضي نظام
يادَت مى آيد؟
هر سال اين موقع
صبحِ اولِ وقت
پيغام ميدادم:
عزيزِ جانم؛
هوا سرد است
ميسوزاند تمامِ مغزِ استخوان را
بپوشان تمامِ وجودت را
مبادا خانه نشين شوى...
و چَشمى كه نثارم ميكردى و خيالم را راحت...
هر سال اين موقع،
چه حالِ خوبى داشتيم...
راستى
دلَت تنگ نشده؟
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر کوتاه , کانال اشعار علي قاضي نظام
كاش اولين آدمهاى روى زمين بوديم
فكرش را بكن
من و تو...
نه ترس از گذشته ات داشتم
نه حسادتى در كار بود
نه چشمى بود و
نه ميدانستيم كه گناه چيست
كاش حوا بودى
كاش "آدم"بودم
كاش "آدم"بودم
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر کوتاه , کانال اشعار علي قاضي نظام
من به مادَرَت حسودى ام ميشود...
موهاى ژوليده ات
صورتِ پُف كرده ات
غُرولندِ اولِ صبحت؛
ديدنِ تمامِ اينها،
صبحِ اولِ وقت،
آخ كه عجيب ميچسبد..!
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر کوتاه , کانال اشعار علي قاضي نظام
جلوى پاى بعضى ها بايد يك خط بكشيم و
بگوييم:
ببين فلانى جانم
من شب تا صبح
صبح تا شب
به تو فكر ميكنم...
من عكسهايت را روزى هزاران بار زير و رو ميكنم
من جاى تو هم در كافه ها قهوه مينوشم
من نگرانت ميشوم
خلاصه در يك كلام،
برايت جانم را ميدهم
تو اما از اين خط جلوتر نيا
من تو را با فاصله دوست دارم
من به اين دوست داشتن عادت كرده ام
باور كن عشق،همه چيز را خراب ميكند!
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر کوتاه , کانال اشعار علي قاضي نظام
به اين راحتى زمينِ رابطه تان را خالى نكنيد...
بمانيد و تا ميتوانيد بجنگيد
با چنگ و دندان نگهش داريد
باور كنيد
خيلى ها كه فكرَش را هم نميكنيد،
براى پُر كردنِ جايتان كمين كردند!
((علي قاضي نظام))
برچسب ها: علي قاضي نظام , اشعار علي قاضي نظام , شعر کوتاه , کانال اشعار علي قاضي نظام
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.