
جایی که قرار گذاشته بودیم همدیگر را دیدیم
نه در زمانی که قرار گذاشته بودیم
من بیست سال زودتر آمده ، منتظر ماندم
تو آمدی ، بیست سال دیرتر
من از انتظار تو پیرم
تو از منتظر گذاشتنم جوان
((عزیز نسین))
برچسب ها: عزیز نسین , اشعار عزیز نسین , اشعار شاعران خارجی , شعر خارجی

نه به خواب
که به رویاهایم سفر میکنم
آنجا هر قدر بخواهم تجربه خواهم کرد
هرچه را که نتوانستم زمان بیداری تجربه کنم
همگی زیبا و جوان بودند
که به دروغ دوستشان داشتم یا دوستم داشتند
آخرین کسانی که خواهم دید آنان خواهند بود
سالهاست که نتوانستم در برابر محبت پایداری کنم
نه به مرگ
که به ابدیت سفر می کنم
آنجا هرقدر که بخواهم استراحت خواهم کرد
به اندازه هیچ وهیچ استراحتی که در زندگی نداشتم
بازهم ، قلمم در دستم
کاغذهایم در مقابلم
سرم در آخرین خوابش فرو خواهد افتاد
سری که در سلامت هیچ خم نکردم
((عزیز نسین))
برچسب ها: عزیز نسین , اشعار عزیز نسین , اشعار شاعران خارجی , شعر خارجی

تو از من جدا نشدی
من عضوی از وجود تو بودم که قطعش کردی،
تکهتکهاش کردی،
تقسیمش کردی و تکهی بزرگتر را برداشتی
و با خود بردی.
هر کجا که میخواهی برو؛
به هر کجا که میخواهی فرار کن؛
هر قدر میخواهی به دوردستها برو؛
نمیتوانی من را از تکهای که با خود بردهای،
جدا کنی.
((عزیز نسین))
👇👇👇
برچسب ها: عزیز نسین , اشعار عزیز نسین , اشعار شاعران خارجی , شعر خارجی

خواهی گریخت، حس میکنم
خواهش نمیکنم و به دنبالت نخواهم دوید
اما صدایت را در من جا بگذار
رهایم خواهی کرد، میدانم
به گیسوانت نخواهم آویخت
اما عطرت را در من جا بگذار
جدا خواهی شد، میفهمم
ویرانم و از این ویرانتر نمیشوم
اما رنگت را در من جا بگذار
از دست خواهمت داد، حس میکنم
و این بزرگترین درد خواهد شد
اما گرمایت را در من جا بگذار
از یادم خواهی برد، میدانم
چون اقیانوسی سراسر زهر
اما طعمت را در من جا بگذار
به هرحال خواهی رفت
حقی ندارم که مانعت شوم
اما خودت را در من جا بگذار..
((عزیز نسین))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: عزیز نسین , شعر عاشقانه , اشعار عزیز نسین , شعر ناب

حدس مى زنم كه خواهى گريخت
التماس نمى كنم
از پى ات نمى دوم
اما صدايت را در من جا بگذار!
مى دانم كه از من دل مى كنى
راهت را نمى بندم
اما عطر موهايت را در من جا بگذار!
مى دانم كه از من جدا خواهى شد
خيلى ويران نمى شوم
از پا نمى افتم
اما رنگت را در من جا بگذار!
احساس مى كنم تباه خواهى شد
و من خيلى غمگين مى شوم
اما گرمايت را در من جا بگذار
فرقش را با حالا مى دانم
كه فراموشم خواهى كرد
و من
اقيانوسى خواهم شد سياه و غم انگيز
اما طعم بودنت را در من جا بگذار
هر طور شده خواهى رفت
و من حق ندارم كه تو را نگه دارم
اما خودت را در من جا بگذار.
((عزيز نسين))
ترجمه: رسول يونان
برچسب ها: عزیز نسین , شعر عاشقانه , اشعار عزیز نسین , شعر ناب

زندان به من
بسیار آموخت
بیش از همه
صبوری را
در خلوت با جمع بودن و
در جمع خلوت گزیدن
نبردی بی وقفه با خود و
آشتی کردنی دوباره
تحمل خیانت ها
در پنج متر
پنج هزار پیمودن
و
در تنگنای دو دیوار
دنیا را گشتن
و
بیش از همه
دورویی ها را در قلب انباشتن
و.انسان بودن...انسان بودن را
((عزیز نسین))
ترجمه: مژگان دولت آبادی
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , اشعار عزیز نسین , شعر ناب , شاعرانه و عاشقانه
می خواستم کتابم را نذر تو کنم
به چشمهایت نگریستم
چشم نداشتی
می خواستم ببوستم
به صورتت نگاه کردم
چهره نداشتی
می خواستم دستت را بگیرم
دست نداشتی
حرفهای دلنشین من را نشنیدی
گوش نداشتی
((عزیز نسین))
برچسب ها: عزیز نسین , اشعار شاعران خارجی , اشعار عزیز نسین , شعر عاشقانه

میدانم
که از منْ جدا خواهی شد
از پا نمیافتم
اما رنگت را در منْ جا بگذار!
میدانم
که فراموشم خواهی کرد
و منْ
اقیانوسی خواهم شد سیاه و غمانگیز
اما طعم بودنت را در منْ جا بگذار!
هر طور شده خواهی رفت
و منْ حق ندارم که تو را نگه دارم
اما خودت را در منْ جا بگذار!
((عزیز نسین))
برچسب ها: عزیز نسین , شعر عاشقانه , اشعار عزیز نسین , شعر ناب
یک روز بر گونه این مملکت یک بوسه
و بالای سرش یک یادداشت می گذارم
و می روم:
"آنچنان زیبا خوابیده ای که دلم نیامد بیدارت کنم..."
((عزیز نسین))
برچسب ها: جملات عاشقانه , شعر کوتاه , شعر ناب , اشعار شاعران خارجی
.jpg)
تو نیستی
این باران بیهوده میبارد
ما خیس نخواهیم شد
بیهوده این رودخانهی بزرگ
موج بر میدارد و میدرخشد
ما بر ساحل آن نخواهیم نشست
جادهها که امتداد مییابند
بیهوده خود را خسته میکنند
ما با هم در آنها راه نخواهیم رفت
دل تنگیها ، غریبیها هم بیهوده است
ما از هم خیلی فاصله داریم
نخواهیم گریست
بیهوده تو را دوست دارم
بیهوده زندگی میکنم
این زندگی را قسمت نخواهیم کرد
((عزیز نسین))
برچسب ها: اشعار عزیز نسین , اشعار شاعران خارجی , شعر ناب , شعر

بدون اینکه بگوئی نیز می دانم
حس می کنم که خواهی گریخت
ناتوان از التماسم ، ناتوان از دویدن
اما صدایت را برایم باقی گذار
می دانم که خواهی گسست
ناتوانم از گرفتن گیسوانت
اما بویت را برایم باقی گذار
درک می کنم که جدا خواهی شد
فتاده تر از آنم که بیفتم
اما رنگت را برایم باقی گذار
احساس می کنم که ناپدید خواهی شد
بزرگترین دردم خواهد شد
اما گرمایت را برایم باقی گذار
تشخیص می دهم که از یاد خواهی برد
درد ، اقیانوسی از سرب
اما مزه ات را برایم باقی گذار
در هر حال خواهی رفت
حق ندارم که جلویت را گیرم
اما خودت را برایم باقی گذار
((عزیز نسین))
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , اشعار عزیز نسین , شعر ناب , شاعرانه

گاهی زود میرسم
مثل وقتی که بدنیا آمدم
گاهی اما خیلی دیر
مثل حالا که عاشق تو شدم دراین سن وسال
من همیشه برای شادیها دیرمیرسم
و همیشه برای بیچارگی ها زود
من درگامی اززندگی هستم
وبسیار دیراست برای عاشق شدن
من بازهم دیر کرد ه ام
مراببخش محبوب من
من بر لبه عشق هستم
اما مرگ به من نزدیکتراست
((عزیز نسین))
برچسب ها: اشعار شاعران خارجی , اشعار عزیز نسین , شعر ناب , شاعرانه و عاشقانه
.: Weblog Themes By Pichak :.


























