
به خالي تن خود مرگ را صدا زده ام
به هستي ام كه تويي باز پشتِ پا زده ام
صبور بو دي و هستي ، كنار من ماندي
منم كه مي ترسم،من! همان كه جا زده ام
براي دور شدن از تمام خاطره ها
به سمت پيري خود يك شبه عصا زده ام
درون بركه ي تاريك و سردِ زندگي ام
شنا نكرده ام انگار، دست و پا زده ام
و روح زخمي تنهاي خسته ي خود را
ميانِ دفترِ جسمم دو بار تا زده ام
نشانِ زندگي ام قلب سرخ و گرم تو بُود
دريغ و درد كه من تير را خطا زده ام
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش , شعر های روشنک آرامش

انگشت اشاره ات را بده
می خواهم روی لب هایم بگذارم
تا فریاد نزنم عشقت را؛ هیس!
انگشت اشاره ات را بده
می خواهم موهای خیسم را تاب بدهم
به انحنای انگشت هایت
تا پیچ و تاب بخورند روی تنم
بریزند روی شانه هایم
تا دلت بند بشود وسط انبوه تاب خورده موهایم
انگشت اشاره ات را بده
می خواهم تمام دست هایم را به پناه انگشت اشاره ات ببرم
می خواهم نترسم.
انگشت اشاره ات را بده
می خواهم آتش درست کنم
انگار که کبریت باشد
بکشم به زبری دردهایم
گرم شوم... بخوابم...
خسته ام!
انگشت اشاره ات را بده.
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش , شعر های روشنک آرامش

خسته از حرف هاي بي هوده
روبروي تو ام در آدينه
رژلب ، خطِّ چشم و رُژ گونه
نقشِ ماتي درون آيينه
موي مشكي و لَخت و وحشي من
قير آندود و پُر گِره مانده
من شبيهِ زني به كنجِ قفس
شكلِ مهمان هاي ناخوانده
زيرِ رگبارِ تير هاي كلام
سيبلِ اندوه هاي ديرينت
من همان خسته اي كه خواهم مُرد
زير بارِ غرورِ سنگينت
خط زدي روح سوگوارم را
من كه با عشق، جان فدا كردم
اين همه نقشِ سرخ و سبز و سفيد
با سر و روي خود چها كردم
اشك هايم فرو كه مي ريزند
مشكيِ خطِ چشم مي بارم
من زني خسته از هزاره ي نو
دردِ خود را نهفته مي دارم!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش , شعر های روشنک آرامش

اين ف ا ص ل ه
مرا مثل يك خط
وصل مي كند
به أبديت نديدنت
اين همه دور نرو
من و اين نفس ها
به شماره مي افتيم!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , شعر های روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش

چه اجتناب درد آلودیست
دیدنت وسط جمع آدم ها
نه توقع بوسه می توان داشت
نه نگاه عاشقانه
حسرت به دل می مانم ...
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر های روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش

بيا امشب
گريه كنيم
براي وصله هايي كه دوختند و
به تن ما زار مي زد
تو سرت را با پوشال پركن
من دلم را با خالي
برويم شايد به دادمان رسيد
خدا را مي گويم!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش , شعر های روشنک آرامش

حواسم را پرت كرده ام
برو
تو در فهم من نمي گنجي
من
در قلب تو!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , شعر کوتاه , اشعار روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش

از روز رفتنت
دل من رنگ شب گرفت
شب هاي بي تو ..
هيچ به خيرم نمي شود!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: شعر کوتاه , روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش

جيب هايم را خالي از تو
پر از نبودنت مي كنم
مي زنم به خيابان
نيمه شب از صداي قدم هايم سكوت مي كند
شب پر ه ها
پا به پاي من
مي آيند وسط خواب هايت
تو
وجب مي كني
دوست نداشتنم را
نترس
گَز نكرده بِبُر!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر ناب , شاعرانه روشنک آرامش

مردي كه دست هاي تو را داشت
و چشم هاي تو را
و كلمه هاي تو را از جيب هايت برداشته بود
حرف هايم را به غزل برگرداند
نگاه كن
گل مي كنند بوسه هايش
روي موهايم!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , شعر کوتاه , اشعار روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش

مرا ببين
شكل درد شده ام
ديگر صبور هم نيستم
داس بهانه ي تو
روحم را درو مي كند
نه علف هاي هرز را!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر های روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش

خواب مي بيني
و نمي داني كه خواب هايت
راه مي روند روي پلك هايم
و آن قدر رقيق مي شوند
كه فهم نقره اي ماه را
متلاطم مي كنند
خوابت را دوباره برايم تعريف كن
از آن جا كه من تاب مي خوردم
ماه مي فهميد
و تو مي خنديدي ...
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش , شعر های روشنک آرامش

حلول كن در من
مثل غم ، در غروبِ جمعه
كسي چه مي داند
شايد رسالت تو
گرياندنِ من باشد!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش , شعر های روشنک آرامش

فاصله قشنگترين معيارِ محك ما بود
تو
مِنهاي من شدي
من
حاصل ضرب خودم در تنهايي!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر های روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش

در سرم راه مي روي
در دلم قدم مي زني
روي حنجره ام مي نشيني و
حرف مي زني
من تسليمم
از اين به بعد
تو بگو
من مي نويسم!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر های روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش

رهايي ام را
مديون تو ام
كه اشك هايم را نديدي
ومن
بال هاي پروازم را
پس گرفتم!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش , شعر ناب

به آغوش تو بر مي گردم
چرا كه رجعت انسان
به اصل خويشتن است
در من بنشين
من به
راجعون
معتقدم!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش , شعر کوتاه

وقتي كه نيستي
احساس مي كنم
مرغي درون سينه ي من بال مي زند
درد نگفته را
راز نهفته را
فرياد مي زند
برگرد عشق من
اينجا بدون تو
دل زار مي زند!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شاعرانه روشنک آرامش

شبه جزيره ام
محاصره
بين همه ي دوست نداشتن هايت
تنها خاطره ها
مرا به دنيا وصل مي كنند !
((روشنک آرامش))
برچسب ها: شعر کوتاه , روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش

با هيچ چرتكه اي نمي شود
مجموع ما را حساب كرد
مدام مِنْها مي شويم
چقدر دوري از من
بيا
كمي نزديك تَر بنشين!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: شعر کوتاه , روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش

نگذار اين قاصدك
بي خبر برود
شايد اين چند پَرِ سپيد بال
آخرين باز مانده از نسل گياهان پرنده باشد
بيا
آمدن تو
آخرين خبر خوش دنياست!
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر قاصدک , شعر های روشنک آرامش

امروز بگذار من چايت را شيرين كنم
كنارت بنشينم و سنگك داغ برايت بپيچم
نگاهت كنم !
گلوبند لبخندت را ببند ي دور گردنم
روي صندلي زانوانت بنشينم
براي چند ساعت به تقويم خدايي
تو را از همه ي آدم ها بگيرم و هواي بازدمت را
نفس بكشم
چيز زيادي نمي خواهم عزيز دلم
فقط امروز بگذار
چايت را من شيرين كنم...
((روشنک آرامش))
برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر ناب , شعر کوتاه
.: Weblog Themes By Pichak :.

























