درباره وب

سلام و عرض ادب و احترام

خدمت دوستان عزیز و گرامی

بنا به روز بودن وب سایت

از صفحات دیگر هم دیدن بفرمایید

با تشکر فراوان از حضورتان

آیدی  چنل من در تلگرام👇👇

mohammadshirinzadeh@

صفحه اینستاگرام بنده

mohammad.shirinzadeh

شاعر بارانی (محمد شیرین زاده)

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

تو را دوست دارم

چون بوئیدن غنچه ای

در حال باز شدن

چون رویایی شیرین

بعد از کابوس...

تو را دوست دارم

چون هر سلامی پس از بدرود...


((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

چشمانت را ببند

و دستت را

بر روی قلبم بگذار

اینبار خودش می خواهد

به تو بگوید

دوستت دارم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بیا عشق را

قمار کنیم

نترس

جز دل

چیزی بهم

نمی بازیم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

یک روز

به وقت عشق

ساعت هايمان را

با هم تنظیم می کنیم

و از آن پس

دیگر فرقی نمی‌کند

به کدام وقت محلی

مشغول

دوست داشتن همیم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

و این دیوانگی

خواست عشق ات بود

مرا ببخش که

بلند بلند

دوستت دارم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

من و تو

آنقدر شبیه هم

نفس کشیده ایم

که قلب هايمان

به یک شکل

برای هم می تپند...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مرا به خودت

محدود کن

آنقدر که

در این دنیا

جز آغوش ات

جایی نداشته باشم

برای زندگی...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بخند

تو نمی دانی

چقدر خنده هات

بهانه می دهند

به دست هایم

برای در آغوش گرفتن ات

چقدر اشتیاق

به نفس هایم

برای بویدنت...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

دوست داشتن ات

اسم و رسم من است

گفته بودم؟

بمان

آنقدر که ما

تعریف همیشه باشیم...

((محمد شیرین زاده))
جستجوی وب
برچسب ها وب
شعر (1310)

عجیب و نجیب و شریف و حریف

تمام تو تعبیر این واژه هاست

بدون تو بودن، غلط کردنه

بدون تو اصلا جهان اشتباست

-

((علیرضا آذر))

-

👇👇👇

t.me/mohammadshirinzadeh


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر عشق , شعر عاشقانه

تاريخ : سه شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۱ | 3:12 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

دستم

از هرچه هست

کوتاه است

بر جهان

قایقی به گِل دارم

بشنو

ای شاهِ گوشْ ماهی ها!

دل اگر نیست،

دردِ دل دارم...


((علیرضا آذر))

 

👇👇👇

6cx5_10.png


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر دل , شعر ناب

تاريخ : سه شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۱ | 2:3 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

یک سوره بخوان

مهریه ام کن غزلت را...

من طاقت یعقوب ندارم

بغلم کن...


((علیرضا آذر))

 

👇👇👇  

6cx5_10.png


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۱ | 3:38 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

سایه‌ ام بود ولی خسته‌تــر از پیکر ِ من

دل به ته‌مانده‌ی نوری که نمی‌تابد بست

تیر ِ غیبی که بنا بود مرا... خورد به او

سایه‌ ام از خود ِ من زودتـــر افتاد و شکست


((علیرضا آذر))

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , گروه شعر در تلگرام , شعر کوتاه

تاريخ : دوشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۰ | 3:34 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

e816122_.jpg

 

 آخرم را

شنيده اى اما...

در دلت هيچ التهابى نيست

با تــــو مرگ و

بدون تـــــو مرگ است

عشق را هيچ انتخابى نيست!


((عليرضا آذر)) 

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : یکشنبه ۶ تیر ۱۴۰۰ | 4:43 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

u798374_.jpg

 

من زیستنم قصه‌ی مردم شده است


‏یک «تـو» وسط زندگی ام گم شده است...


((علیرضا آذر))

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , گروه شعر در تلگرام , شعر کوتاه

تاريخ : سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۰ | 4:10 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

b285324_.jpg

 

درماندگی یعنی تو اینجایی

من هم همین جایم ولی دورم

تو اختيار زندگی داری

من زندگی را سخت مجبورم ..


((عليرضا آذر))

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : جمعه ۱۰ بهمن ۱۳۹۹ | 2:35 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

o115472_.jpg

 

من سوالم،

پر پرسیدن و بی هیچ

جواب...

مرده‌شور شب و روز من و این حال خراب...


((علیرضا آذر))

 

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۹ | 20:10 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

g328488_photo_2020-06-15_15-40-23.jpg

 

زیادت را

که دزدیدند؛

کمت را آرزو کردم...!


((علیرضا آذر))

 

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۹ | 5:14 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

بذار این قصه ‌ها سر شن...بذار این خونه ویرون شه

بذار هر چی اَزم مونده...دوباره درب و داغون شه

یه کاری کن که بعد از تو...نتونم با کسی باشم

یه جوری گم بشم تو عشق...نتونم باز پیدا شم

دلم آروم نمی‌گیره...تو رو با اون که می‌بینم

تو ذهنم زیر و رو می‌شن...شبای تلخ و شیرینم

نگاهم کن دَمِ رفتن...چقدر افسرده‌تر می‌شم

تو با اون حیف و میل می‌شی...منم اینجا هدر می‌شم


((علیرضا آذر))

 

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , غزلسرا , شعر کوتاه

تاريخ : دوشنبه ۲ تیر ۱۳۹۹ | 14:27 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

یا کنج قفس یا مرگ،این بختِ کبوترهاست ... 

دنیا پل باریکی بین بد و بدترهاست

اِی بر پدرت دنیا،آن باغ جوانم کو؟ ... 

دریاچه‌ی آرامم،کوه هیجانم کو؟

بر آینه‌ی خانه جای کف دستم نیست ...

 آن پنجره‌ای را که با توپ شکستم نیست

پشتم به پدر گرم و دنیا خودِ مادر بود ... 

تنها خطرِ ممکن،اطرافِ سماور بود

از معرکه‌ها دور و در مهلکه‌ها ایمن ...

 یک ذهنِ هزار آیا،از چیستی آبستن

یک هستیِ سردستی در بود و عدم بودم ... 

گور پدر دنیا،مشغول خودم بودم

هرطور دلم می‌خواست آینده جلو می‌رفت ...

هر شعبده‌ای دستش رو می‌شد و لو می‌رفت

صد مرتبه می‌کشتند،یک‌بار نمی‌مردم ... 

حالم که به هم می‌ریخت جز حرص نمی‌خوردم

آینده‌ی خیلی دور،ماضیِ بعیدی بود ...

 پشت درِ آرامش طوفانِ شدیدی بود

آن خاطره‌های خشک در متنِ عطش مانده ... 

آن نیمه‌ی پُررنگم در کودکی‌اش مانده

اما منِ امروزی،کابوسِ پُر از خواب است ...

 تکلیف شب و روزم با با دکتر اعصاب است

نفرینِ کدام احساس خون کرد جهانم را؟ ... 

با جهدِ چه جادویی بستند دهانم را؟

من مرد شدم وقتی زن از بدنش سر رفت ... 

وقتی دو بغل مهتاب از پیرهنش سر رفت

اندازه‌ی اندوهم اندازه‌ی دفتر نیست ... 

شرح دو جهان خواهش در شعر میسر نیست

یک چشم پُر از اشک و چشمِ دگرم خون است ... 

وضعیتِ امروزم آینده‌ی مجنون است

سر باز نکن اِی اشک،از جاذبه دوری کن ...

 اِی بغضِ پُر از عصیان این‌بار صبوری کن

من اشک نخواهم ریخت،این بغض خدادادی‌ست ...

 عادت به خودم دارم،افسردگی‌ام عادی‌ست

پس عشق به حرف آمد،ساعت دهنش را بست ... 

تقویم به دستِ خویش بندِ کفنش را بست

او مُرده‌ی کشتن بود،ابزار فراهم کرد ...

 حوای هزاران سیب قصدِ منِ آدم کرد

لبخند مرا بس بود،آغوش لِهم می‌کرد ... 

آن بوسه مرا می‌کشت،لب منهدمم می‌کرد


((علیرضا آذر))

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , غزلسرا , شعر کوتاه

تاريخ : دوشنبه ۲ تیر ۱۳۹۹ | 14:23 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

e348722_unnamed.jpg

 

عاشقی کن عشق من عاشقی کار منه

که یه عمرِ عکس تو روی دیوار منه

گلِ من خوش اومدی دل من خونهء توست

حتی قلبِ سنگیِ خونه دیوونهء توست

گلِ من خوش اومدی قدمت روی چِشَم

ناز چشمای تو رو بی بهونه می کشم

اگه جاده ها بگن ما به هم نمی رسیم

پا به پای من بیا ما به خونه می رسیم

پاشو دلگرمم کن پُرم از بودن کن

ماهِ من چو خوبِ من شبمو روشن کن

زندگی خوب و بدِ،مَردِ هر خوب و بدیم

بد و خوب قصهء زندگی رو بلدیم

دست تو دست من بذار کوهُ از جا بکنیم

پا به پای من بیا به سیم آخر بزنیم

اگه جاده ها بگن ما به هم نمی رسیم

پا به پای من بیا ما به خونه می رسیم


((علیرضا آذر))


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , غزلسرا , شعر کوتاه

تاريخ : دوشنبه ۲ تیر ۱۳۹۹ | 4:46 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

این ابرهای سرخ،این کوچه‌های سرد

این جاده‌ی سپید،این بادِ دوره‌گرد

اینها بهانه‌اند تا با تو سر کنم

تا جز تو از جهان صرف‌نظر کنم

مجنون اگر شکست،لیلی بهانه بود

دنیا از اولش دیوانه‌ خانه بود

با من قدم بزن،تنهاتر از همه

اِی مصرعِ سکوت در شعرِ همهمه

با من قدم بزن،چله‌نشینِ عشق

فرمانروای قلب در سرزمینِ عشق

ته لهجه‌ی ملس در کاسه‌ی دهن

اِی لَخته‌ی انار بر زخمِ پیرهن

با من قدم بزن در برفِ در مسیر

اِی بغضِ ناگزیر این‌بار گُر بگیر

من راهیِ تواَم،با من قدم بزن

همراهِ من بیا تا شهرِ ما شدن

جاده بهانه است،مقصود چشمِ توست

من راهیِ تواَم اِی مقصدِ درست

در برف،چای داغ دنیای ما دوتاست

فنجانِ چایِ بعد،آغازِ ماجراست

این مرد را که باز در تلخیِ غم است

مهمان به قند کن،چایت اگر دَم است


((علیرضا آذر))


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , غزلسرا , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۹ | 4:35 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

y741188_64808795_1410139795791375_3838137360492627813_n.jpg

 

فال من را بگیر و جانم را ... 

من از این حال بی کسی سیرم

دستِ فردای قصه را رو کن ... 

روشنم کن چگونه می میرم

حافظ از جام عشق خون می خورد ... 

من هم از جام شوکران خوردم

او جهاندارِ مست ها می شد ... 

من جهان را به دوش می بردم

مست و لایعقل از جهان بیزار ... 

جامی از عشق و خون به دستانم

او خداوند می پرستان شد ...

 من امیر القشون مستانم

حالِ خوبی نبود آدم ها ... 

زیر رودِ کبود خوابیدم

هرچه چشمش سرِ جهان آورد ... 

همه را توی خواب می دیدم

من فقط خواب عشق را دیدم ... 

حس سرخورده ای که نفرین شد

هر کسی تا رسید چیزی گفت ... 

هر پدر مُرده ابن سیرین شد

من به تعبیر خواب مشکوکم ... 

هر کسی خواب عشق را دیده است

صبح فردای غرق در کابوس ... 

رو به دستان قبله خوابیده است

مردم از رو به رو ،دَهن دیدند ... 

مردم از پشت سر، سخن چیدند

آسمان ریسمانمان کم بود ...

 هی نشستند و رشته ریسیدند

نانجیبیِ عشق در این است ... 

مردِ مفلوک و مُرده می خواهد

نانجیبیِ عشق در این است ... 

دامنِ دست خورده می خواهد

من به رفتار عشق مشکوکم ... 

در دلِ مشتِ بسته اش چیزی ست

رویِ رویش شکوهِ شیراز است ...

پشتِ رویش قشونِ چنگیزی ست

من به رفتار عشق مشکوکم ... 

مضربی از نیاز در ناز است

در نگاهش دو شاهِ تاتاری ...

 پشتِ پلکش هزار سرباز است

مردِ از خود گذشته ای هستم ...

 پایِ ناچارِ مانده در راهم

هم نمی دانم آنچه می خواهی ...

 هم نمی دانم آنچه می خواهم

ناگزیر از بلندِ کوهستان ...

 ناگریز از عمیقِ دریایم

اهل دنیای گیج در اما ... 

گیجِ دنیای اهلِ آیایم

سهروردی منم که در چشمت ... 

شیخِ اشراق و نور ِ غم دیدم

هم قلندر شدم که در کشفت ...

 سر به راه تو سر تراشیدم

خانِ والای خانه آبادم ...

 زندگی کن مرا،خیابان را

این چنین مردِ داستان باشی ...

 می کُشی خوش نویسِ تهران را

مرگِ شعبانِ جعفری هستم ... 

امتدادِ هزاردستانم

لشکرم یک جهان شش انگشتی ست ... 

من امیر القشون مستانم

قلبم اندازه ی جهانم شد ... 

شهرِ افسرده ای درونم بود

خونِ انگورهای تَفتیده ... 

قطره قطره جای خونم بود

شهرِ افسرده ای درونم بود ... 

خالی از لحظه های ویرانی

جاده ها از سکوت آبستن ... 

شهرِ تنهای واقعا خالی

توی تنهاییِ خودم بودم ... 

یک نفر آمد و سلامی کرد

توی این شهرِ خالی از مردم ... 

یک نفر داشت کودتا می کرد

یک نفر داشت زیر خاکستر ...

 آتشی تازه دست و پا می کرد

من به تنهاییِ خودم مومن ... 

یک نفر داشت کودتا می کرد

یک نفر مثل من پُر از خود شد ... 

یک نفر مثل زن پُر از زن شد

از همان جاده ای که آمد رفت ... 

رفت و اندوهِ برنگشتن شد

کار و بارِ غزل که راکد بود ... 

کار و بارِ ترانه هم خونی ست

آسمان در غزل که بارانی ست ... 

آسمون تو ترانه بارونی ست

دست و پاتو بکِش،برو گمشو ...

 این پسر زندگی نمی فهمه

واسه مردای گرگ دونه بریز ...

 این خر از کُره گی نمی فهمه

تو سرش غیرِ شعر چیزی نیست ...

 مُرده شورِ کتاب و شعراشو

میگه دنیا همش غم انگیزه ... 

گُه بگیرن تمومِ دنیاشو
گُه بگیرن منو،برو بانو ...

 واسه مردای زندگی زن شو

واسه من لای جرز،اتاق خوابه ... 

گاوِ مردای گاوآهن شو

من کنار تو ریز می مانم ...

 تو کنارم درشت خواهی شد

من نجیبانه بوسه خواهم زد ... 

نانجیبانه مشت خواهی شد

اقتضای طبیعتت این است ... 

به وجود آمدی که زن باشی

به وجود آمدی بسوزانی ... 

دوزخی پشتِ پیرهن باشی

به وجود آمدم که داغت را ...

 پشتِ دستان خود نگه دارم

مثل دنیای بعد از اسکندر ... 

تختِ جمشیدِ بعد از آوارم

تختِ جمشیدِ بعد از آوارم ... 

سر ستون های من ترَک خوردند

بعدِ بارانِ تیر باریدن ...

 هرچه بود و نبود را بردند

شعرِ آتش به جان نفهمیدی ...

 ماجرا مثل روز روشن بود

قاتل روزهای سرسبزم ... 

بدتر از این همه تبر،زن بود

قبله ی تاک های مسمومم ... 

ناخداوندِ مِی پرستانم

لشکرم رو به خمره می رقصند ...

من امیر القشون مستانم

چشم و هم چشمِ من خیابانی ست ... 

که تو را باشکوه می سازد

که مرا مثل کاه می بیند ... 

که تو را مثل کوه می سازد

مثل کوهی درشت و محکم باش ...

 مثل فاتح نگاه خواهم کرد

آنقَدَر اَنگِ ننگ خواهم زد ... 

دامنت را سیاه خواهم کرد

روی دستان خویش می مانی ...

 پای این قصدِ شوم خواهی مُرد

که رکَب از تو خورده باشم ...

 این آرزو را به گور خواهی برد

سر بچرخان و باز جادو کن ... 

مالِ دنیای خر شدن هستم

بوسه ها را به جان من انداز ...

 مردِ این جنگِ تن به تن هستم

چشم و لب های نیمه بازت را ... 

ماهِ غرقابِ نور می بوسم

من زمینی،تو آسمانی را ...

 از همین راه دور می بوسم

این که اَلابرَه دو چشمت شد ... 

زیر پای هزار اَلفیل ام

هم خودم قاضیَم،خودم حکمم ... 

هم هلاکیده ی اَبابیلم

پشتمان طرحِ نقشه هایی است ...

 پشتِ هر پرده،دست در کار است

تا دهان مفت و گوش ها مفتند ... 

پشتمان حرفِ مفت بسیاراست...

 

((علیرضا آذر))


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , غزلسرا , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۹ | 4:28 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

w669961_.jpg

 

آن به هر لحظه‌ی تب‌دارِ تو پیوند منم

آنقَدَر داغ به جانم که دماوند منم

توله گرگی که در اندیشه‌ی شریانِ منی

کاسه خونی جگری سوخته مهمانِ منی

چشم: بادام، دهان: پسته، زبان: شیر و شکر

جامِ معجونِ مجسّم شده این گرگ پدر

تا مرا می نگرد قافیه را می‌بازم

بازیِ منتهی العافیه را می‌بازم

سیبِ سیب است تن انگیزه‌ی هر آه منم

رطبِ عرشِ نخیل او، قد کوتاه منم

ماده آهوی چمن، هوبره‌ی سینه بلور

قابِ قوسین دهن، شاپری قلعه‌ی دور

مظهرِ جانِ پلنگم که به "ماه"ی بندم

و بجز ماه دل از آدم و عالم کندم

ماهِ بیرون زده از کنگره‌ی پیرهنم

نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم

خنده‌های نَمَکینَت تبِ دریاچه‌ی قم

بغض‌هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم

موی برهم‌زده‌ات جنگلِ انبوه از دود

و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود

قصّه‌های کهن از چشمِ تو آغاز شدند

شاعران با لبِ تو قافیه پرداز شدند

هر پسربچّه که راهش به خیابانِ تو خورد

یک شبه مَرد شد و یکّه به میدان زد و مُرد

من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم

و از آن روز که در بند توام آزادم

چشممان خورد به هم صاعقه زد پلکم سوخت

نیزه‌ای جمجمه‌ام را به گلوبند تو دوخت

سرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید

سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید

دوزخِ نِی شدم و شعله دَواندم به تَنت

شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت

به خودم آمدم انگار تویی در من بود

این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

پیشِ چشمِ همه از خویش یلی ساخته‌ام

پیشِ چشمانِ تو امّا سپر انداخته‌ام

ناگهان دِشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست

ماهِ من روی گرفت و سَرِ مرّیخ نشست

آسِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند...

کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند

چای داغی که دلم بود به دستت دادم

آنقَدَر سرد شدم از دهنت افتادم

و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد

و زمان چمبره زد کار به دستم بدهد

تو نباشی من از آینده‌ی خود پیرترم

از خرِ زخمیِ ابلیس زمین‌گیرترم

تو نباشی من از اعماقِ غرورم دورم

زیرِ بی‌رحم‌ترین زاویه‌ی ساتورم

تو نباشی من و این پنجره‌ها هم زردیم

شاید آخر سَرِ پاییز توافق کردیم...


((علیرضا آذر))


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , غزلسرا , شعر کوتاه

تاريخ : چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۹ | 14:26 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

z254475_10551000_820235854660810_3754782754160274431_n.jpg

 

وقتی شراب ها را بردند زیر هاشور

نفرین تاک ها را می شد شنید از دور

کاری نمی شود کرد , اندیشه مست باشد

می روید از دهان ها , انگور پشت انگور

 

((علیرضا آذر))


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸ | 3:11 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

‌‌چیزی نخواهم گفت باور کن

گاهی سکوت

آیینه‌ی داد است...!


((عليرضا آذر))


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۸ | 23:22 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

علیرضا آذر ⚫

 

یه بار از تو جدا موندم

واسه هفت پشت من بسه

یه لحظه از سکوت تو

واسه پر پر زدن بسه

یکم از دور و بر کم کن

یه کم فکر جهانم باش

آهای پایان تدریجی

شروع ناگهانم باش


((علیرضا آذر))

https://telegram.me/sherebarankhorde

6cx5_10.png


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸ | 17:21 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

n499502_11200897_1048648445152882_8761408456345276613_n.jpg

 

توی تنهاییِ خودم بودم ...

یک نفر آمد و سلامی کرد

توی این شهرِ خالی از مردم ...

یک نفر داشت کودتا می کرد

یک نفر داشت زیر خاکستر

آتشی تازه دست و پا می کرد

من به تنهاییِ خودم مومن ...

یک نفر داشت کودتا می کرد

یک نفر مثل من پُر از خود شد

یک نفر مثل زن پُر از زن شد

از همان جاده ای که آمد رفت

رفت و اندوه برنگشتن شد ...


((علیرضا آذر))


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۸ | 2:46 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

l031704_11220480_1068515066499553_3469210074775415728_n.jpg

 

سياره اى خاموش و متروكم

در من حضورى گنگ مشهود است

اين سنگ سرد كنج منظومه

قبلا زمين زندگى بوده است ...


((علیرضا آذر ))

https://telegram.me/sherebarankhorde

6cx5_10.png


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۸ | 2:43 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

t158970_12509439_1104394759578250_1488974806483246490_n.jpg

 

عشق اما نهایتی مجهول

بی‌حضورش اگرچه شب عالی‌ست

در تن فکر‌های هر شبه‌ام

باز هم جای خالی‌اش خالی‌ست...


((علیرضا آذر))


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۸ | 2:39 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

عکس ‏پاراگراف‏

 

سگ مَستِ دَندان تیزِ چشمانَش

از لانه بیرون زَد شکارَم کَرد

گُرگی نَخواهَد کرد با آهو

کاری که زَن با روزگاَرَم کَرد..


((علیرضا آذر ))

https://telegram.me/sherebarankhorde

6cx5_10.png


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۸ | 20:35 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

صائب تبریزی ⚫

 

من نرفتم تا که برگردم

پشت سر کی آب میپاشی؟...

ققنوسم و ماندگار می مانم

کافیست در این شهر، یاد من باشی...


((علیرضا آذر))


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸ | 12:42 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

vnix_49575951_2248058238854655_1737954006684438246_n.jpg

 

دل به دریا زده ای

پهنه سراب است نرو ،

برف و کولاک زده

راه خراب است نرو...!


((علیرضا آذر))


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۷ | 15:53 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

اولین حربه زنهاست نفسهای عمیق

بعدازآن مات شدن مثل وقارتندیس

بعدش آرام شدن،حرف شدن،بغض شدن

آخرین حربه زنهاست دوتا گونه خیس


((علیرضا آذر))

 

6cx5_10.png


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶ | 14:43 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

حالا خورشید روبرومه، دیگه فصل سایه مُرده

جاده ها دیگه تمومن، یکی تنهاییمو بُرده

حالا باید باورم شه، آسمون ابری نداره

دیگه فانوسی نمیخوام، ماهِ آسمون بیداره


((علیرضا آذر))

 


برچسب ها: علیرضا آذر , کانال علیرضا آذر , کانال اشعار علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر

تاريخ : پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۵ | 16:16 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

اگرچه بهار از نگاهت پُره

جهان با تو زیباتره عشقِ من

به فکرِ شبایِ پُر از برف باش

زمستونُ یادت نره عشقِ من


((علیرضا آذر))

 


برچسب ها: علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , شعر ناب , شعر کوتاه

تاريخ : یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵ | 8:9 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

iQ6BE

 

بعد ِ مرگم همه‌ی قافیه‌ها سقط شدند

جوهر ِ باکره‌ی حامله از پا افتاد!

دختر نارس این شعر به کاغذ نرسید

نطفه‌ای در غزلی بسته شد اما... افتاد


((علیرضا آذر))

 


برچسب ها: علیرضا آذر , متن دکلمه مدار مربع علیرضا آذر , اشعار علیرضا آذر , کانال اشعار علیرضا آذر

تاريخ : پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵ | 5:39 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
مطالب قدیمی تر