
دریچه ی غرق شده صورت های خشک
نجوا می کنند سقوط ات را
آیا تو تنها مزه ی دهان هایی؟!...
استخوان های برنا
در سردخانه های جوگندمی
و احشای داخلی به تماشای خیابان می آیند ،
در طبقات فوقانی هر انگشت
میرسی به دعاهای تاریخ گذشته
به شقیقه ها از رنج و فاضلاب
در ابدیت عصب،
پناه می آوری
به دست های آویخته از آستین
که تشریح برده اند خطوط تورا ،
بیرون می جهی
از تجمع زخمزنانی که الواح تورا می بینند
از حافظهی کورت.
((فائزه قدیمی))
👇👇👇
برچسب ها: فائزه قدیمی , اشعار فائزه قدیمی , شعر حافظه , شعر ابدیت
تاريخ : یکشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۰ | 0:47 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
.: Weblog Themes By Pichak :.

























