
هر سال
حوالی اردی بهشت
علفهای هرز این باغچه
با اولین رگبار هار میشوند
و عرصه بر بنفشههای زبانبسته
تنگ میكنند
سرمست سرعت
حتی به پناهگاه جیرجیركها
و درز سنگفرشهای حیاط
سر میكشند
و هیچ حد و مرزی
جلودارشان نیست
همسایهها میگویند علف
بیعار است
علف این باغچه اما
پركار است و بیمار
حواسم نباشد شبانه
خفه میكند از دم
شببوهای نوشكفتهام را
به كوكبهای قشنگم سفارش كردهام
با علف جماعت
كلكل نكنند
و از سر راهشان كنار بروند
علف آنقدر بیچشم و روست
كه آب گلهای همین باغچه را میخورد
اما بعید نیست مثل لشكری مزدور
یقهی زیبایشان را
بیهوا بگیرد
و درجا پرپرشان كند
در این باغچه ی سرسبز
پرونده ی علف روزبهروز
سیاه تر میشود
با این همه حكم قتلش را
دلم نمی آید صادر كنم
اگرچه سزاوار مرگ است و
آخور احشام.
((عباس صفاری))
برچسب ها: شعر ناب , عباس صفاری , اشعار عباس صفاری , شاعرانه آرام
.: Weblog Themes By Pichak :.
























