بی تابانه در انتظار توام
غریقی خاموش در کولاک زمستان
فانوسهای دور سوسو می زنند
بی آنکه مرا ببیند
آوازهای دور به گوش می رسند
بی آنکه مرا بشنوند
من نه غزالی زخم خورده ام
نه ماهی تنگی گم کرده راه
نهنگی توفان زادم
که ساحل بر من تنگ است
آنجا که تو خفته ای
شنزاری ست داغ
که قلب من است
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , شعر قلب , شعر زمستان , شعر عشق
تاريخ : پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲ | 15:24 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
.: Weblog Themes By Pichak :.