گاهی از پا که میافتی
تن میدهی به خستگی.
میایستی و میگویی: رسیدم
کجا رسیدی؟
میگویی: فهمیدم.
چه را فهمیدی؟
خب، بله، شاید این را فهمیدی
که هیچکس هیچوقت به هیچجا نمیرسد.
حقیقت این است.
ولی حقیقت را نمیگویی
در جیب پالتو مخفیاش میکنی:
کنار دستت، کنار سکوتت، کنار خستگیات.
((یانیس ریتسوس))
ترجمه: محسن آزرم
برچسب ها: یانیس ریتسوس , اشعار شاعران خارجی , شعر ترجمه , شعر جهان
تاريخ : سه شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۹ | 4:19 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
.: Weblog Themes By Pichak :.