اینجا آخر خط بود
اما مسافر پیاده نمیشد
نشسته بود به بهت
و تماشا در چشمانش
آینه ای بود که می شکست
ساعتم را کوک کرده بودم به انتظار
که زنگ زد
مسافر دستش را به جیب برد
و زمان را باانگشتان سبابه اش لمس کرد
ایستگاه آخر بود
زل زده بودم به نیامدنت
که مسافر از اتوبوس افتاد
و من از جاده پیاده شدم
هیچ چیز سر جایش نبود
چشمان مسافر در اتوبوس جا مانده بودند
و زل زده بودند به پنجره
من می دویدم
دنیا تمام میشد
و از اول شروع می شد
اما در هیچ سناریویی
به تو نمی رسیدم ...
((روشنک آرامش))
-------------------------------------------------
چنل تلگرام شاعر گرامی خانم آرامش رو می تونید
از لینک زیر دنبال کنید
هم میتونید اشعار دیگرشونو بخونید
و هم از انتخاب های زیباشون لذت ببرید ...👇👇
-
https://t.me/roshanakaramesh2022
برچسب ها: روشنک آرامش , کانال روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , سایت روشنک آرامش
.: Weblog Themes By Pichak :.