ما پا به درد گذاشتیم و رقص خون کردیم
وقتی که ماه نظاره میکرد
ذوق ذوق انگشتانی که
در آغوش حوض نوازش میریختند
به جان ماهیها...
بگو به او که شب برائت بوسه بود از رخ خورشید
بگو که ماه از لب ستاره خون میچید
بگو ستاره دو صد پیاله ننوشیده مست
صبح به خطِ رمیدهی افق ضجه میکشید
بگو
بگو
بگو
تا صدات را ببوسم
بگذارم کنار گلدان پشت پنجره
بگو جوانه میشوی
بگو خورشید را آغوش
پریدن
و پریدن
و پریدن
تو سینهسرخ پریدی
صدای تو خون شد!
بگو که این تن بیسر، صدا کجا ببرد؟!
ببوس حنجرهام تا هجای هر نفسات
به روی دامن شهر گونهگونه گل بدهد
قسم به برگهای تکیده، تنیده روی تنت
وطن وساطت ریشه و خاک است!
بگو به تکتک رگهای این تن بیجان
من دستهای گشوده مرگام
بگو به او من خانقاه توام
خوابیده به ستون فقرات جهانی که درد میکشد
بیا کمان کمر به دست باد دهیم
صدای ماه شویم در گوش ماهیها
و در جانِ آب برقصیم
((عاطفه عظیمی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: عاطفه عظیمی , اشعار عاطفه عظیمی , گروه شعر , گروه ادبی
.: Weblog Themes By Pichak :.