
پاشنه در رکابی میکوبد
که استواریِ زمینش
ارتعاشِ اندوهی موروثی را
دهان به دهان
افسار میزند
و بیشیهه از گُردهاش میاُفتد انسان
لنگ میزند
بر نعشِ اسبی مست
که خزه
ریشه دوانده در جانش
و خوابِ یالهاش از هر جهت آشفته است
ای کهربا
نمیدانستی
ترکه از خاک نمیروید
جز آبِ دهانِ مادیانی که طعمِ خونآبهاش
رگهها را خشکاند
نمیدانستی
فرورفتنِ نعره در گریبانت
مسیرِ هلاک را
در تناسبِ عجیبی با خفقان تاخت میزند
که پا بکوبی و
مهیای نیزار شوی
و مرزهات را باد تمیز نخواهد داد
از مهارتِ رمهها
در حرکت
که خوشهها را بلعید و رفت
از کالبد حیوان برمیخیزی
از برآمدگیِ حصر در گلو
که خم از نطفه به قامت نمیرسد
پوزه میکشی
به رقصِ علف در تناوب اُفت و خیزها
گلوله پس میزند
پرزهای تنت را
تا عطش تازه شود
و جوخههای درد از میدانچهی پیشانیات
به سراشیب میروند
تا کاکلِ سرخات را
علامتِ میدان کنند
بر طاقتِ رانهات کلوخ بستهاند
که سلانه سلانه
در رثای ردِّ سمها لکنت گرفتهای
و نفیرِ درد
وقفه در لهجهی ساقهات انداخته است
ای کهربا
بگو کنارِ تو
بر کدام سطح بایستم از شرم
که غبارِ ریگها
بر گلوی تو آیههای شهادتاند
نژادِ نجیبت را هدر دادهام
به مثابهی تعزیتی
شرحهشرحه از عشیرهی چهارپایان
که در سوگِ تو یورتمه میروند
اما رمیدی
و بازدمِ تقلای تو
تکهتکهام میکرد
بوی نفرین
از زهدان جنازهای
لاشهی مادرزاد در عضلاتِ خاک میغلتاند
و قساوتِ مرگ
از جوارحت بیرون میزد
دورتر
گودالی
پُرشده از ظلمت
وقتی سایهی خیزران
شکافِ زخم را عمیق میکرد
نقشِ پهلوهات
در حافظهی شلاق درد میکشید
بگو
چقدر باید بگذرد
تا دلت گُر بگیرد
برای آتشی که نعلها را داغ میکند
((عاطفه انتظامی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: عاطفه انتظامی , اشعار عاطفه انتظامی , گروه شعر در تلگرام , عآطفه الف
.: Weblog Themes By Pichak :.
























