
پنجره را باز کن که آمدم امشب
مست ز ميخانه هاي شهر سياهم
پنجره را باز کن مگر تو نگفتي :
پنجره گر باز بود چشم براهم ؟
نعره کشيدم که :
آي پنجره وا کن
لب ز لبي وا نشد سوال کند : کيست ؟
پنجره بستست
آه ، پنجره بستست
هيچ کس در اتاق منتظرم نيست !
((نصرت رحماني))
برچسب ها: نصرت رحماني , اشعار نصرت رحماني , شعر کوتاه , شعر عاشقانه
تاريخ : سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۴ | 11:15 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
.: Weblog Themes By Pichak :.
























