
دلی به فرصت کشتگاه نیلوفر
بروید اگر
دهان می گشایم
به روزن برج
تا ببارد
از آن دست
که با دل سیر
باید مرد
((فیروزه میزانی))
👇👇👇
برچسب ها: فیروزه میزانی , اشعار فیروزه میزانی , شعر مردن , شعر دهان

ای اسب
دلشوره میبری در رگ تاخت
بر این ستاره دشت
که اقبال سوار ندارد
و پیر میشود در یاد
که پای جهان در رکاب مرگ
مهتابیست
و از گدار عشق که میگذرد
خاک مویه میکند به دلتنگی
((فیروزه میزانی))
برچسب ها: فیروزه میزانی , اشعار فیروزه میزانی , شعر حجم , شعر دیگر

چگونه دایره شد راه و
دایره
شد راه
چه دیر
از دوایر خود دور می رفتم
مرا
در مغربی که می رفتم
شرق دیگری می آمد
آغاز رؤیتم می شد
خاکه های زلف تاریکم
در سردسیری که ستاره می سوخت
و خنجری که در پهلوم
غلت های ابریش را می زد
گرگ و میش
مرا
شرق دیگری می آمد
با قله هاش که برخیزم
با دره هاش که بریزم
از جراحات ماندهام
گشت و واگشت.
((فیروزه میزانی))
برچسب ها: فیروزه میزانی , اشعار فیروزه میزانی , شعر ناب , شاعرانه آرام
.: Weblog Themes By Pichak :.

























