
هر عشق تازه ای قاتل است
بی آن که دستش بلرزد
همه ی عشق های پیشین را می کُشد
آه باچه لبخند معصومی
خنجر فرود می رود بر پشت
اولین و آخرین و یگانه ترین عشق
همه جا شریک جرم دارد
در اتوبوسی که دیر می رسد
در رگباری ناگهانی
و هزارگوشه و کنار دیگر
انگیزه ی جنایتش آزادی ست
این قرار ملاقات به فرار از خود می ماند
آن سفر رد پا را نشان می دهد
جایی که مرگ
با لباس مبدل حاضر است
و آنگاه که عشقی کهنه می شود
خنجری به کمین او می نشیند
درکنج عشقی تازه
زمان می گذرد
و تو درمی یابی که عشق
از توابع زمان است
باید مدام پوست بیندازد و
نو شود
و نوتر
((بلاگا دیمیتروا))
ترجمه : فریده حسن زاده
برچسب ها: بلاگا دیمیتروا , اشعار بلاگا دیمیتروا , اشعار شاعران خارجی , شعر جهان

هر شعرت را چنان بنویس
گویی آخرین نوشته ی توست
در این قرن آکنده از رادیو اکتیو
آمیخته به تروریسم
و پرواز با سرعت مافوق صوت،
مرگ در ناگهان هولناکی از راه می رسد
هر یک از کلماتت را چنان به کاغذ بسپار
گویی آخرین وصیت تو پیش از اعدام است
پیام کوتاهی کنده شده بر دیوار زندان
حق دروغ گفتن نداری
حق بازی های ظریف لفظی
هیچ فرصتی باقی نمانده
برای جبران اشتباهاتت
هر شعرت را
بی پروا بنویس ، بی ذره ای ترحم ، با خون
چنان که گویی آخرین نوشته ی توست .
((بلاگا دیمیتروا))
برچسب ها: بلاگا دیمیتروا , اشعار بلاگا دیمیتروا , شعر جهان , شعر ناب

دستان مادرم همه چیز را از خاطر برده اند :
یافتن شب های بلند زمستان با کلاف آرامش ...
شستن و رفو کردن پیراهن روز ...
پختن مربای زردآلوی دوران کودکی من ...
بستن در به روی تاریکی شب ...
و آکندن بالش ام از رویاهای زیبا ...
دستان مادرم همه چیز را از خاطر برده اند
تنها کاری که دستان مادرم به یاد دارند :
نوازش است مثل گذشته ...
لرزان
چهره ام را نوازش می دهد
و حلقه های کبود زیر چشمانم را می زدایند
دیگر بار او مادرم می شود
و من کودکش
دستان مادرم نوازش را از یاد نمی برند ...
((بلاگا دیمیتروا))
برچسب ها: اشعار بلاگا دیمیتروا , اشعار شاعران خارجی , شعر ناب , شاعرانه آرام
.: Weblog Themes By Pichak :.
























